احادیث ائمه


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
باسلام به وبلاگ من خوش آمدید!!
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 2533
بازدید ماه : 3328
بازدید کل : 92296
تعداد مطالب : 599
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1



تبلیغات
وصیتنامه شهدا
امر به معروف به شیوه امام علی
نویسنده : فهیمه
تاریخ : پنج شنبه 20 شهريور 1393

امیرمومنان علی علیه السلام، در نامه ای (نامۀ 45 نهج البلاغه) که به سبب ملامت خطای یکی از فرماندارانش نوشته اند، به شیوه ای هنرمندانه دنیا را به او نشان می دهند. ایشان به عثمان ابن حنیف انصاری یاد می دهند که دنیا را در مقابل خود حاضر ببیند و با او اینگونه صحبت کند:
"اى دنیا از من دور شو!
مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگالهاى تو رهایى یافتم،
و از دامهاى تو نجات یافته، و از لغزشگاه هایت دورى گزیده ام،
كجایند بزرگانى كه به بازیچه هاى خود فریبشان داده اى؟
كجایند امت هایى كه با زور و زیورت آنها را فریفتى؟ كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شده اند.
 
اى دنیا به خدا سوگند!
اگر شخصى دیدنى بودى، و قالب حس كردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى كردم،
به جهت بندگانى كه آنها را با آرزوهایت فریب دادى، و ملتهایى كه آنها را به هلاكت افكندى،
و قدرتمندانى كه آنها را تسلیم نابودى كردى، و هدف انواع بلاها قرار دادى كه دیگر راه پس و پیش ندارند،
 
اما هیهات!
كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط كرد، و آن كس كه بر امواج تو سوار شد غرق گردید،
كسى كه از دامهاى تو رست پیروز شد،
آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نیست كه جایگاهش تنگ است، زیرا دنیا در پیش او چونان روزى است كه گذشت.
 
از برابر دیدگانم دور شو،
سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازى، و مهارم را به دست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى، به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است،
چنان نفس خود را به ریاضت وادارم كه به یك قرص نان، هرگاه بیابم، و به نمك به جاى نان خورش قناعت كند،
و آنقدر از چشم ها اشك ریزم كه چونان چشمه اى خشك درآید، و اشك چشم پایان پذیرد.
آیا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند، و على نیز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟
چشمش روشن باد!
كه پس از سالیان دراز، چهار پایان رهاشده، و گله هاى گوسفندان را الگو قرار دهد!!
خوشا به حال آن كس كه مسوولیتهاى واجب را در پیشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختى و تلخى را به جان خریده، و به شب زنده دارى پرداخته است،
و اگر خواب بر او چیره شود بر روى زمین خوابیده، و كف دست را بالین خود قرار مى دهد، در گروهى كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهایشان به یاد پروردگار در حركت و با استغفار طولانى گناهان را زدوده اند. (آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است.)"
 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
۱۰خصلت برای کامل شدن عقل مسلمان
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «نقش تقوا در اخلاق» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*تقوا؛ اسّ و اساس بندگی پروردگار عالم

بیان کردیم: در باب بندگی، پروردگار عالم، انسان را با کرامت و بزرگواری خودش، کریم کرد، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِى آدَمَ» و بیان شد: نمی‌توانیم کریم شویم، إلّا به تقوا، «لَا کَرَمَ‏ کَالتَّقْوَى‏».

لذا اگر انسان بفهمد اسّ و اساس برای بندگی پروردگار عالم، همین تقواست؛ آن‌وقت است که دیگر همه مطالب برای متّقی معلوم می‌شود. طوری که بیان فرمودند: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین‏» ، «ذلِکَ»، تمام آنچه که در کتاب از اسرار هست، برای متّقی معلوم می‌شود و به واسطه این تقوا، هدایت پیدا می‌کند - نکته بسیار مهمّی است -

لذا وقتی این حال برای انسان پیش آمد، می‌فهمد که اگر حتّی عالم را هم (به صورت ظاهر) بخواهد در تسخیر در بیاورد، راهش تقواست و انسان به هیچ جایی نمی‌تواند برسد إلّا به تقوا.

*خشنودی از مدح شدن در نزد دیگران و دوری از عقل و حکمت!

آن‌ وقت است که باید دنبال مطالبی باشد که اوّلاً درک تقوا و ثانیاً مراقبه است که اگر این‌ طور شد، دیگر برنده است و پروردگار عالم هم به قدری به انسان، لطف دارد که آنچه که به نام تکلیف بما هو تکلیف، برای انسان قرار داده می‌شود، همه این‌ها عامل رشد خود بشر می‌شود و یکی از همین تکالیف، مراقبه است.

چون وقتی انسان، مراقبه کند؛ دیگر حتّی لحظه‌ای غفلت او را فرا نمی‌گیرد و به تعبیر اولیاء الهی تقوا در درون او، تجلّی پیدا می‌کند. طوری است که انسان عاقل (عجیب است! مولی‌الموالی(ع)، لفظ عاقل را آوردند) چون مراقب هست و خودش می‌داند قضیّه چیست، حتّی مدح را هم نمی‌پسندد.

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أیُّها النّاسُ، اعلَموا أنّهُ لیسَ بعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فیهِ، و لا بحَکیمٍ مَن رَضِیَ بثَناءِ الجاهِلِ علَیهِ»، ای مردم! بدانید و آگاه باشید: کسی که از سخن ناحقّ و دروغی که در مورد خودش گفته می‌شود، خوشش بیاید، عاقل نیست.

چون چنین کسی در باب مراقبه، مواظب است. گاهی خود نفس، ما را مدح می‌کند، نه دیگری! مهم این است. مدح دو حال دارد، یک حال این است که دیگران ما را مدح می‌کند و خطر دارد. یک حال هم این است که نفسمان، ما را مدح می‌کند. اینکه اولیاء مدام از مراقبه می‌گویند، به همین خاطر است. نفس چه می‌گوید؟ می‌گوید: الحمدلله اهل نماز هستی! الحمدلله اهل روزه هستی! الحمدلله اهل کار خیر هستی! الحمدلله دست دیگران را گرفتی! الحمدلله تا حالا، خدمات خیلی خوبی داشتی! و ...؛ یعنی با این الحمدلله گفتن، ما را فریب می‌دهد. لذا این، سخن ناحقّ است که اگر انسان، این مدح نفس را بپذیرد، معلوم است دیگر عاقل نیست، «أنّهُ لیسَ بعاقِلٍ».

بعد هم حضرت فرمودند: «و لا بحَکیمٍ مَن رَضِیَ بثَناءِ الجاهِلِ علَیهِ»، معلوم است کسی که به ثنای جاهل، دل خوش باشد؛ خردمند نیست و از حکمت بویی نبرده است و کدام جهلی بالاتر از نفس دون است؟!

لذا اینکه اولیاء خدا هیچ موقع از خودشان راضی نبودند (منظور، از خود راضی بودن نیست، یعنی از عملشان راضی نبودند)، برای این بود که می‌ترسیدند یک لحظه نفس دون، ثنای آن‌ها را کند. تا عملی را انجام می‌دادند، بلافاصله می‌گفتند: اوّلاً معلوم نیست که این عمل، به سرانجام برسد. ثانیاً معلوم نیست پروردگار عالم آن را پذیرفته باشد؛ چون اصل این است که او بپذیرد.

مورد اوّل که در مورد به سرانجام نرسیدن عمل بود؛ یعنی امکان دارد بعد از این، نعوذبالله گناهی کنم و این عمل را از بین ببرم. کما اینکه در باب ذکر هم بیان کردیم که پیامبر(ص) فرمودند: هر لااله‌إلّاالله که می‌گویید، یک در ختی برای خود در بهشت، غرس می‌کنید؛ گفتند: یا رسول‌الله! چقدر عالی است! حضرت فرمودند: امّا چقدر سخت! چون اگر گناه کنید، گناه شما، حکم آتش را دارد و یک‌ باره همه آن باغی را که درست کردید، آتش می‌زند!

لذا اولیاء می‌ترسند و می‌گویند: اوّلاً معلوم نیست که آخر عمل به کجا می‌رسد. ثانیاً می‌گویند: از کجا بدانم پروردگار عالم آن را قبول کرده است. اینکه خودم از عمل خودم خوشم بیاید، مهم نیست. اینکه دیگران از من تعریف و تمجید کنند و به من بارک‌الله بگویند و صدآفرین به من بدهند، به درد نمی‌خورد. کارت صدآفرین و ... برای بچّه‌ها بود و به آن‌ها می‌دادند (حالا نمی‌دانم هنوز هم هست یا خیر). امّا موقعی که عندالله، مهر قبولی خورد و توانستم تا آخر عمرم، آن را حفظ کنم؛ این، مهم است.

*هر کس تو را مدح کند، سر تو را بریده!

اولیاء خدا فرمودند: جاهل‌ترین جهّال، نفس امّاره است. لذا کسی که به خودش، عملش، فعلش و ... راضی است، معلوم است که به جاهل‌ترین جهّال؛ یعنی نفس دون، تن داده است. گفته: بارک‌الله، عجب کارهایی می‌کنی و ... . لذا کسی که اهل مراقبه باشد، از مدح نفس می‌ترسد.

برای همین است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ»، هر کس تو را مدح کرد، بدان («فاء» معانی مختلفی دارد و یک معنای آن در باب حروف، به معنی تحقیق است. حالا بر سر «قد» که خودش تحقیقیّه است، آمده؛ یعنی التحقیق مع التحقیق. اگر از بعد ادبی آن هم دور شویم، به تعبیر عامیانه، «فقد» یعنی مو لای درز آن نمی‌رود) که سر تو را بریده است. اگر هم نفس دون، انسان را مدح کند، دیگر تمام است.

*کد اساسی مراقبه

پس اگر بخواهیم مراقبه کنیم، اوّل قضیّه، این است که جدّی اجازه ندهیم نفس حرکت کند.یعنی حالا که پروردگار عالم از باب اعجازش، هم تقوا و هم فجور را در ما قرار داده، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»، نگذاریم نفس دون ما را به فجور بیاندازد. یکی از راه‌های آن هم همین است که انسان فکر نکند کسی شده است.

بارها این جمله را بیان کردیم و باز هم بیان می‌کنیم؛ چون هر چه تکرار شود، کم است و آن، این است که هر کس، ولو به لحظه‌ای تصوّر کند، کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست! لذا عزیزان من! این جمله را در روز چند بار برای خودتان تکرار کنید، اگر با تأمّل تکرار کنید، برنده‌اید.

نفس دون همین حال را برای انسان ایجاد می‌کند که تو تصوّر کنی کسی شده‌ای! لذا اسّ و اساس مراقبه، در مراقبه از نفس است که اجازه ندهیم نفس، ما را از خودراضی بار بیاورد.

*چه کنیم که از اعمال خوب خودمان، خوشمان نیاید؟

آن‌ وقت اگر این‌طور شود، چه؟ اگر خیر انجام دهد، چه؟ اگر همه کارهای او خوب بود، چه؟ بالاخره بشر، یک تشویقی می‌خواهد. کار خوب در انسان، فرح و شادی می‌آورد و این، عیبی ندارد. روایت هم گاهی بیان می‌فرمایند که انسان باید از کار خوب، خوشش بیاید و از کار بد، بدش بیاید. حتّی وقتی نعوذبالله عمل زشتی انجام داد و بعد از آن، خودش از خودش متنفّر شود، نشانه ایمان اوست. چون بعد از عمل، شیطان دیگر کار خود را انجام داده و او را فریب داده، لذا کنار می‌رود، امّا آن کسی که هنوز به تعبیر روایات، قسیّ‌القلب نشده، حالش، حال عجیبی است و از خودش بدش می‌آید و با خودش دعوا دارد و می‌گوید: خاک بر سرت! این چه عمل زشتی بود که انجام دادی؟! آیا تو هم آدم هستی و ...؟! لذا اولیاء خدا می‌گویند: این، نشانه لطف خدا به اوست.

پس انسان از عمل خوب خوشش می‌آید، حالا باید چه کار کند؟! چون شما از طرفی می‌گویید: اگر از عمل خوب خوشت آمد، شاید نفس دون تو باشد که دارد تو را مدح می‌کند، فریب می‌دهد و غافل می‌کند که دیگر مراقبه نداشته باشی و می‌خواهد تو را ذبح کند؛ پس چه کار کند؟!

اولیاء الهی یک نسخه دادند، می‌گویند: در کارهای نیک، همه را تکلیف بدان. یعنی تکلیف، این نیست که انسان، فقط نماز بخواند و روزه بگیرد و بگوید: من چون نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم، تکلیفم را انجام دادم. حتّی اگر به دیگران کمک می‌کند، این را تکلیف الهی بداند و بگوید: من تکلیفم را انجام دادم و هنری نکردم. پروردگار عالم به من مرحمت کرد و مطلبی را به من داد، امّا از آن طرف هم بیان فرمود: نشانه‌های متّقین عالم، این است که انفاق می‌کنند؛ پس من هم که انفاق کردم، تکلیف خودم را انجام دادم. چون من عبد خدا هستم و بناست بین فجور و تقوا، تقوا را برگزینم و متّقی شوم.

پس اگر فلان عمل را انجام دادم و دست کسی را گرفتم، تکلیفم بوده و هنری نکردم. اگر این دید را داشته باشیم، دیگر این مطلب انسان را قلقلک نمی‌دهد که تو هم کار خوب بلد هستی و ... . لذا باید بگوید: تو خیلی هنر نکردی! فقط تکلیفت را انجام دادی! اگر این‌طور باشد دیگر منتظر نیستی که هم نفست و هم آن کسی که برایش کاری انجام دادی، از تو تشکّر کنند.

*اگر از همسرت تشکّر نکنی، شکر خدایت هم پذیرفته نیست!

البته بیان فرمودند: ما در قبال نعمتی که به ما داده می‌شود، باید تشکّر کنیم، حضرت ثامن‌الحجج، آقا علی‌بن‌موسی‌الرّضا(ع) فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه عَزَّوجلَّ» . آن کسی که از شخصی که باعث شده نعمتی به او داده شود، تشکّر نکند؛ از پروردگار عالم هم تشکّر نکرده است! لذا نباید بگوییم: وظیفه‌اش بوده که به من کمک کرده، بلکه باید از او تشکّر کنیم. وقتی به من خدمت‌رسانی کرده، قرض داده و ... باید تشکّر کنم و صحیح نیست که بگویم: داشته و داده، بلکه باید قدردان او باشم.

لذا وقتی کسی دست شما را گرفته و یا وقتی در مسافرت بودید، از خانه شما نگه‌داری کرده و ...، باید از او تشکّر کنید. حتّی از همسرتان هم وقتی که غذا پخته، تشکّر کنید و نگویید: وظیفه‌اش است! او که خانه بوده، مگر می‌خواست چه کار کند؟! طلبکار نباش، تشکّر کن. اگر کسی در خانه، از همسر و دخترش که غذا پختند و یا پسرش که رفته نان خریده و آورده و ...، تشکّر نکند؛ (این، از باب تشویق نیست، بلکه از باب تکلیف است) تشکّرش از خدا هم پذیرفته نخواهد بود.

انسان قبل از غذا باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و به نام پروردگار عالم، دست به طعام ببرد و در آخر هم باید الحمدلله ربّ العالمین بگوید و با شکر نعمت پروردگار عالم از سر سفره بلند شود. یکی از اولیاء الهی می‌فرمود: وقتی سر سفره می‌نشینید، بلند بسم الله الرحمن الرحیم بگویید. شاید کسی بدش بیاید و بگوید: ما خودمان انجام می‌دهیم! امّا ایشان می‌گفتند: عیبی ندارد، نگران حرف آن‌ها نباشید، شاید یک کسی سر سفره یادش رفته باشد و همین که شما بلند بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویید، او یادش بیاید و بگوید. لذا شما در ثواب او شریک می‌شوید و عامل می‌شوید که طعام بدون بسم الله نخورد.

لذا باید بدانیم: در خوردن طعام بدون بسم الله و یا انجام هر کاری بدون ذکر پروردگار عالم - که إن‌شاءالله به موقع بحث آن را بیان می‌کنیم - شیطان نفوذ پیدا می‌کند! پس خطر است. به تعبیری بسم الله الرحمن الرحیم، خودش، حصن حصین است! لذا آغاز هر کاری با بسم الله الرحمن الرحیم، سبب می‌شود که آن کار را در یک حصن حصین قرار دهیم و این، یک نکته است.

لذا طعام را با نام خدا آغاز کرده و در آخر هم با گفتن الحمدلله رب العالمین، از خدا تشکّر کرده و شکر نعمت را به جا می‌آوریم. امّا اگر این‌ها را بگویی، ولی از همسرت که طعام را خریده، درست کرده و بر سر سفره آورده، تشکّر نکنی، آن تشکّر از خدا هم هیچ سودی برایت نخواهد داشت!

همان‌طور که بیان کردم: این مطلب، تشویقی نیست، تکلیفی است. حالا کسی می‌خواهد این مطلب را باور کند یا نکند، من دارم تکلیفم را انجام می‌دهم و این مطلب را بیان می‌کنم. شاید برای بعضی‌ها ثقیل باشد که این حرف را بشنوند. شاید بگویند: یعنی چه؟! من همیشه بسم الله می‌گویم و لطف خدا هم شامل حالم شده و عادت دارم که بعد از غذا هم خدا را شکر می‌کنم و الحمدلله می‌گویم؛ حالا چون از همسر یا پدر و مادر و ... تشکّر نکردم، شکر خدا را هم انجام ندادم؟! اولیاء خدا بیان فرمودند: بله، آن شکر خدا برای شما ثبت نمی‌شود!

*دید تکلیفی داشتن به اعمال و عدم انتظار برای تشکّر!

پس ببینید چقدر این تشکّر در قبال خوبی‌های دیگران چقدر مهم است. امّا از آن طرف هم اگر کسی منتظر تشکّر بود، در حقیقت معلوم می‌شود احساس تکلیف نکرده است.

لذا عزیزان! سعی کنیم زیرک و کیّس باشیم، «المؤمن کیّس». شما خواهر گرامی! وقتی غذا درست می‌کنی، درست است که از روی عشق و محبّتت به فرزندان و همسرت هست، امّا یک طور دیگر بگو، بگو: خدایا! من از باب تکلیف انجام می‌دهم. یعنی وقتی من در خانه هستم و گرسنه‌ای به خانه می‌‌آید، تکلیف خودم می‌دانم که او را سیر کنم و نیاز به تشکّر آن‌ها ندارم.

البته آن‌ها باید تشکّر بکنند، همان‌طور که حضرت فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه عَزَّوجلَّ»، امّا شما منتظر تشکّر آن‌ها نباشید و بگویید: تکلیف است.

اگر این مطلب که با دید تکلیفی به همه کارها نگاه کنیم، در وجود همه ما ملکه شد؛ معلوم است تا نفس، ما را قلقلک داد که ببین! تو چقدر کارهای خوب می‌کنی؛ عقلمان می‌گوید: من تکلیفم را انجام دادم و خیلی هنر نکردم - این، خودش نسخه است -

پدر باید بگوید: وظیفه‌ام است که به فرزندم کمک کنم و دست او را بگیرم. فرزند هم باید بگوید: برّ به والدین آیه قرآن است و من وظیفه‌ام است که به پدر و مادر، نیکی کنم و این، تکلیف الهی است. لذا دیگر نمی‌گوییم: شما من را دوست ندارید، چطور آن خواهرها و برادرهایم هیچ کاری نمی‌کنند، امّا من با اینکه این همه کار انجام می‌دهم، هیچ تشکّری از من نمی‌کنید؟! بلکه می‌دانیم که داریم وظیفه خود را انجام می‌دهیم.

برّ به والدین، برای من، تکلیف است. پس نیاز به اینکه پدر و مادرم به من توجّه کنند، ندارم. من تکلیفم را انجام می‌دهم.

پدر و مادر هم همین‌طور هستند، باید بگویند: ما داریم تکلیف خود را انجام می‌دهیم. اگر فرزند هم برّ به والدین داشته باشد، قدر آن‌ها را بداند، مؤدّب باشد و ...؛ خودش رشد می‌کند و توفیقات خواهد داشت. امّا اگر هم قدردان نبود، مهم نیست، مهم این است که من تکلیف خودم را به درستی انجام بدهم.

همسر به همسر هم این‌طور باشد یا در جامعه مدیر به کارمند، یا کارمند به مدیر هم با این دید نگاه کند. همسایه به همسایه هم همین‌ طور باشد، بگوید: من باید حقّ همسایگی خود را به جا بیاورم، حالا وقتی همسایه‌ام حقّ همسایگی را به جا نیاورد، نباید بگویم: چون او حقّ من را رعایت نکرده، من هم حقّش را پایمال می‌کنم، بلکه باید بدانم که من باید تکلیف خودم را انجام دهم. در غیر این صورت، معلوم است که من منتظر مدح بودم و نفسم من را قلقک می‌داد. لذا باید بگویم: من تکلیفم را انجام دادم، حالا مهم نیست که همسایه‌ام این کار را انجام می‌دهد یا خیر.

پس این نگرش را که اولیاء خدا فرمودند، باید در زندگی خود پیاده کنیم و به تعبیر امروزی‌ها با این عینک نگاه کنیم. آن‌ وقت معلوم است یکی از خصایص آن، این می‌شود که انسان، آرامش می‌گیرد. چون وقتی بدانم تکلیفم را انجام دادم، آرام می‌شوم. امّا اگر احساس توقّع ‌کنم که چرا فلانی این‌طور نکرد، حتّی در بین خانواده هم دعوا می‌کنم و طلبکار می‌شوم. ولی اگر بگوید: من تکلیفم را انجام دادم، دیگر فریب نفس را نمی‌خورد. آن‌وقت است که عقل بما هو عقل به وجود می‌آید.

*ده خصلت برای کامل شدن عقل مسلمان

لذا حال که در آستانه ولادت با سعادت قبله ایران، مولایمان، حضرت علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا(ع) هستیم، خوب است که این روایت را بیان کنم. حضرت می‌فرمایند: «لَا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ» . جدّا اگر بگوییم این را با آب طلا بنویسید، برای این کلام معصومین، هیچ است. چون طلا، فلز است و من و شما به آن ارزش دادیم، امّا خوب دقّت کنید و در ذهن و قلبتان حک کنید. فرمودند: عقل شخص مسلمان تمام نیست، إلّا به اینکه ده خصلت در او باشد. یعنی ده خصلت، تکمیل‌کننده عقل است:

۱. «الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ» فقط امید به خیر از او داشته باشند.

یعنی مؤمن اصلاً تکلیف خودش می‌داند که خیّر باشد. خیّر بودن، فقط به پول نیست، یعنی مدام خیر برسانی، با حرفت یکی را آرام کنی. یا وقتی خدای ناکرده زن و شوهری اختلاف دارند، مشکل آن‌ها را حل کنی و ... . لذا از مؤمن و مسلم حقیقی باید امید خیر داشت و هیچ موقع برای کسی، شرّ نداشته باشند. بلکه وجودشان خیر باشد، خیرمطلق.

مؤمن حقیقی و مسلمان حقیقی این گونه است، وجودش خیر می‌شود. راه می‌رود، خیر است. می‌نشیند، خیر است. طوری نیست که اگر به یک جایی وارد شود، بترسند و بگویند: وامصیبتا! باز هم آمد، او وقتی در مجلسی می‌آید، یک شرّی به پا می‌کند. بلکه همیشه امید به خیر از او برود.

خیلی درد است که کسی در یک جایی وارد شود و تن بعضی‌ها به لرزه بیافتد و مدام ذکر بگویند که خدایا! شرّ او، یک موقع ما را نگیرد، نکند او دوباره شروع کند و فتنه و شرّی را درست کند و دو مرتبه بخواهد حرف و حدیثی به وجود بیاورد.

ببینید امام رضا(ع) می‌فرمایند: عقل شخص مسلمان تمام نمی‌شود، مگر به اینکه ده خصلت داشته باشد و اوّلین مطلب، این است که امید به خیر از او برود. یک جایی وارد می‌شود، نگویند: آمد، وامصیبتا شرّ شروع شد.

۲. «وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ» اصلاً از او شرّی نیاید تا ببینند فلانی آمد، بگویند: الحمدلله فلانی آمد، عامل می‌شود اگر شرّی هم هست، آن شرّ بخوابد و از بین برود. لذا او بدی ندارد. مردم از بدی او، در امان هستند. می‌دانند این، آدم خوبی است.

۳. «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ». خیر دیگری را ولو کم باشد، زیاد بشمارد. همان‌طور که بیان کردم، فرمودند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللّه عَزَّوجلَّ»، لذا وقتی خیر کمی به او می‌رسد، خیلی زیاد بشمرد و نگوید: وظیفه‌اش بود. این‌طور نباشد که وقتی پدر و مادرت کمکت می‌کنند، طلبکار باشی، ادامه‌اش را هم بخواهی، تازه دنبالشان هم بروی و بگویی: ادامه‌اش چه شد؟!

لذا انسان باید مواظب باشد، ولو کم هم برایش کار کردند، خیلی زیاد بداند و بگوید: دستتان درد نکند، خیلی عالی است. این خصوصیت مؤمن و مسلمان است. این‌ها مراقبه می‌خواهد و تا مراقبه نباشد، این‌ها نیست. اگر انسان این‌ها را تکلیف بداند، حالش، این طور می‌شود. بداند الان تکلیف من این است که این کار را انجام دهم، لذا تا کمک کردند، کمک آن‌ها را خیلی زیاد می‌دانم و می‌گویم: دستتان درد نکند.

۴. «وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ» اگر خودش یک کار خیر انجام داد، ولو زیاد بود، بگوید: کم است.

یک نکته‌ای بگویم که خیلی عجیب است. گاهی مقامات از انسان گرفته می‌شود - البته این مال ما نیست، مال آن‌هایی است که فهمیدند - که علّت آن هم این است که باید همه چیز را تکلیف ببیند، همین مطلبی که از اوّل بحث تا به حال بیان کردم. لذا اگر این طور خودش را موظّف کرد، مِن ناحیه الله مقاماتی می‌آید. ولی اگر خدای ناکرده ولو به لحظه‌ای احساس منیّت کرد - که بیان کردم هر کس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست - این مقامات از او گرفته می‌شود.

اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان خیلی بر مراقبه تأکید دارند، یکی از نشانه‌های مراقبه که در آینده بیشتر بیان می‌کنم، این است که انسان، شب به شب، به خودش تلقین کند که امشب، شب آخرم است.

علّت این هم که من مدام بیان می‌کنم که هر شب با آقاجان صحبت کنید، همین است. البته آن کسی که دیگر آرام آرام عادت کرد، هر لحظه، یاد آقاجان هست. امّا چرا شب را می‌گوییم؟ بیان کردم: دلیلش این است که اگر شب خوابیدیم و بلند نشدیم، دیگر آخرین سخنمان را با آقاجانمان بیان کرده باشیم. خیلی قشنگ می‌شود، آدم آخرین حرف‌هایش را با وجود مقدّس آقا زده باشد، بگیرد بخوابد، ملک الموت بیاید و برود.

لذا اولیاء در مورد اینکه نفس خودتان را در آخر شب حساب‌رسی کنید، می‌گویند: وقتی شب شد، بدان دیگر فردا بلند نمی‌شوی و مُردی. این‌طور نباشد که فکر کنی فردا احتمالاً بلند می‌شوم، کما اینکه دیشب گفتم: فردا دیگر بلند نمی‌شوم و بلند شدم.

لذا این هم یک نسخه است که اولیاء دادند. خیلی عجیب است، نگرش بزرگان با نگرش ما چقدر تفاوت دارد. اولیاء الهی می‌گویند: وقتی صبح بلند شدی، بگو: من در ذمه خدا هستم «اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ‏ فِی ذِمَّتِکَ‏»؛ یعنی چه؟ یعنی من دوباره زنده شدم. عمر من تمام است، امشب، شب آخرم است، ولی فردا خدا دوباره یک عمر دیگری داده است.

این را تمرین کنیم. آخر ما امید داریم مثلاً هفتاد سال، هشتاد سال، نود سال، بیشتر و کمتر عمر می‌کنیم امّا اصلاً هرشب باید بگوییم: من دیگر امشب تمام شدم. خداحافظ دنیا! امروز که گذشت، تمام شد. حالا وقتی می‌خواهم بخوابم که اگر بخوابم؛ چون امکان دارد در راه هم برای من اتّفاقی بیفتد، امّا فرض می‌گیریم که روز هیچ اتفاقی نیفتاد و شب هم هیچ اتّفاقی نیفتاد و حالا می‌خواهم بخوابم، باید بگویم: دیگر تمام است و مُردم، می‌گویند: «إِنَّ النَّوْمَ‏ أَخُو الْمَوْت‏» .

ابوالعرفاء، آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: «النَّوم هُو المَوت و الیقظة حیاة جدیدة» خواب همان مرگ است و بیدار شدن، حیات جدید است! یعنی وقتی صبح بیدار می‌شوی، بدان خدا برایت یک حیات جدیدی نوشته است و دوباره زنده شدی. وقتی ما این دید را داشته باشیم که امشب من و تو تمامیم و رفتیم، لذا طلبکار نمی‌شویم، لذا خیلی هم مراقب می‌شویم. می‌گوییم: امروز را وقت دارم، حالا شب شد، می‌گوییم: امشب مردم، تمام است. فردا که حیات جدید دادند و دوباره بلند شدم، می‌گویم: خدایا! ممنونت هستم، دوباره زنده‌ام کردی.

کما اینکه در تشییع جنازه همین است. می‌گویند: وقتی تشییع جنازه رفتید، اوّلاً پشت جنازه گریه کنید. عزیزان! من بعضی می‌گویند این حرف‌ها را نزنید. چرا نزنیم؟ چرا نگوییم؟ بعضی می‌گویند جوان‌ها را به زهد بیجا نکشانید. نه، خدا گواه است، این‌ها رشد می‌دهد. جوان های عزیز! بعضی موقع‌ها دنبال جنازه‌ای که نمی‌شناسیم برویم. حالا که متأسّفانه تشییع جنازه در شهر نیست و خیلی کم شده و مستقیم از خود بیمارستان در آمبولانس می‌گذارند و می‌برند. می‌گویند: آقا! مردم معطّل هستند. در صورتی که اتّفاقاً گفتند: مردم را برای تشییع جنازه خبر کنید. امّا یک عدّه می‌گویند: مردم معطّل می‌شوند، کدام معطّلی؟! این همه برای دنیا دویدیم، کجا را گرفتیم؟! از بس گفتیم: وقت کم است، همین‌طور هم می‌شود و وقت هم کم می‌آید.

این حدیث قدسی، در کتاب احادیث القدسیه است که پروردگار عالم فرموده: «أنا فی ظنّ عبدی» - این را هم همیشه مرور کنید، خیلی کوتاه است، حفظش کنید - من در ظنّ و گمان بنده‌ام هستم. یعنی هر طور که بنده‌ام به من ظنّ و گمان داشت، من هم با او، همان‌طور رفتار می‌کنم.

هی می‌گوییم: وقت کم است، آقا تند صحبت کنیم، تند نماز بخوانیم، برویم به کارهایمان برسیم. اتّفاقاً تند تند هم می‌گذرد و ساعات بی‌برکت شده. بیست و چهار ساعت که همان بیست و چهار ساعت است، پس چرا می‌بینی اصلاً به سرعت می‌گذرد؟! ساعت که همان ساعت است، ثانیه که همان ثانیه است، دقیقه که همان دقیقه است، امّا از بس تلقین کردیم و گفتیم: زود، زود، همین هم شده است. باور کنید اثر منفی می‌گذارد. «أنا فی ظنّ عبدی»، پروردگار عالم می‌فرماید: بنده من این‌طور می‌خواهد، من هم تند تند می‌گذرانم. لذا وقت بی‌برکت می‌شود.

در شهر تشییع جنازه راه بیاندازیم، اثر دارد. اگر یکی از اقوامتان در بیمارستان از دنیا رفت، اگر دیگران دوره‌تان کردند که آقا مردم اذیت می‌شوند، یک دفعه بهشت زهرا ببریم و ...، قبول نکنید. گفتند: دیر شده، ساعت ده، یازده است، بگو: فردا تشییع کنیم. اگر گفتند: آقا! گفتند مرده را زود خاک کنید؛ این را از بنده بشنوید که اولیاء خدا گفتند: بگذارید فردا، ولی بیاورید تشییع جنازه شود.

می‌گویند پشت سر جنازه راه بروید. آرام آرام جنازه را ببرند. بلند بگو: لا اله الا الله. مردم بگویند: لا اله الا الله. یعنی تمام شد، هیچی دیگر نیست. انسان ببیند، بگوید: انگار من در این خوابیدم و من را دارند می‌برند. حالا اگر من را می‌بردند ... . لذا می‌گویند: وقتی از تشییع جنازه برگشتی، مثل روز اوّل هستی که از مادر متولّد شدی. برای همین باید بگویی: خدا لطف کردی که من را دوباره برگرداندی.

در باب شب هم وقتی خوابیدی، همین است. این را تمرین کنیم، فردا صبح که بیدار شدیم، بگوییم: خدا یک عمر دیگر داده، نه اینکه فکر کنیم هنوز عمرمان باقی است. اگر بگویم: هنوز ادامه عمرم است، طلبکارم، امّا اگر بگویم: الحمدلله خدا یک عمر دیگری داده است، می‌گویم: دیروز چه نواقصی را داشتم، لطف کرد جان من را مجدّد در این دنیا آورد و برگرداند. «النوم هو الموت، لا اخو الموت» اگر این‌ طور نگاه کردم، معلوم است مراقبم. معلوم است اگر کار بزرگی انجام دادم، آن را خیلی بزرگ نمی‌بینم و قلیل می‌دانم، «وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ».

۵. «لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیْهِ» اگر انسان در این تأمّل کند، جدّی عجیب است. طبیعی است اگر انسان به این حال رسید، دیگر هیچ موقع حوائج را از کسی طلب نمی‌کند. می‌گوید: خدا خودش می‌دهد و مرحمت می‌کند. چون دنیا نشان داده که گاهی هم این خبرها نیست. جز اینکه لطف خدا شامل حال انسان شود، اگر خدا بخواهد بلد است. دیگران نمی‌توانند.

من یک نکته‌ای بگویم خیلی عالی است. یکی از آقایان - این مطلب برای سال ۶۵ است - را به مناسبتی در شورای نگهبان رد کرده بودند. به آیت‌الله العظمی بهاءالدّینی متوسّل شده بودند. ایشان فرموده بودند: من به این مطالب کاری ندارم. گفته بود: آقا! بالاخره این‌ها حقّ من را خوردند. آقا فرمودند: چون بالاخره به ما مراجعه کرده باید کاری کنیم. بعد فرمود: او به این مقام نمی‌رسد و مردم او را انتخاب نمی‌کنند، ولی بگذار بفهمد که اگر خدا بخواهد می‌شود، اگر نخواهد نمی‌شود و همین هم شد و نشد.

من به آن بنده خدا گفتم، آقا جلوتر فرموده بودند که شما انتخاب نمی‌شوید. گفت: پس چرا آقا همان موقع نگفت؟ گفتم: چون تو امید داشتی که به دست خلق، نه به دست خدا بشود.

منتها یک مطلب هم هست. اگر هم کسی این قضیه را فهمید، حاجتی را هم که از او بخواهند، برآورده می‌کند. لذا ما به آقا عرض کردیم: آقا شما چرا برای او کاری انجام دادید؟ فرمود: اگر از شما حاجت می‌خواهند، نباید شما دلتنگ شوید. باید بگویید: من انجام می‌دهم و تا آن جایی که توانستید، انجام ‌دهید. اگر نشد، شما تکلیفتان را انجام دادید.

لذا یک خصوصیّت مؤمن هم همین می‌شود: «لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیْهِ» وقتی از او سؤال کردند، یعنی در مقابل حوائج دیگران، ناراحت نمی‌شود.

۶. «وَ لَا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ» خصوصیت دیگر مؤمن و مسلمان و عاقل حقیقی و اهل مراقبه، این است که نسبت به علم خسته نمی‌شود. نسبت به چیزهای دیگر شاید خسته شود، امّا نسبت به علم، خسته نمی‌شود و برای خودش تکلیف می‌داند. لذا برایش ملالت نمی‌آورد و در طول عمر، دائم دنبال علم است.

۷. «الْفَقْرُ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَى» اگر خدا برایش فقر را رقم زد، می‌گوید: چون خدا خواسته، این فقر برایم محبوب‌تر از غنی بودن است.

اولیاء توضیح دادند و می‌گویند: یعنی خودش تلاشش را می‌کند و جلو می‌رود، نه اینکه تلاش نکند و در خانه بنشیند که از بالا بیاید، این‌طور نیست، تلاش می‌کند امّا به هرچه خدا خواست راضی است. می‌گوید: تکلیف من این بود که این کار را انجام بدهم، مابقی‌اش را به پروردگار عالم می‌سپارم.

۸. «وَ الذُّلُّ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ» اینکه حضرت بیان فرموده به نظر می‌آید برای مسئولین ماست، چون می‌فرماید: عاقل حقیقی کیست. هشتمین مطلب این است که حضرت می‌فرمایند: ذلیل شدن در درگاه پروردگار عالم برایش خیلی شیرین‌تر از این است که پیش دشمنش عزیز شود.

یعنی کسی که می‌گوید: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» (این یک شعار بسیار مهم است)، هیچ موقع دنبال این نیست که کاری انجام دهد تا دشمن از او راضی شود. سلطان العارفین، آیت‌الله العظمی ملّافتحعلی سلطان‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: شعار مؤمن این است: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» و همه کارش هم برای این است که اسلام بالا برود، نه خودش بالا برود. اسلام، آقا بشود، نه خودش، آقا شود.

لذا این «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» شعار مؤمن است. اگر کسی گفت: من می‌خواهم شعار بدهم، چه کنم؟ بگویید: شعار «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه». این‌ها همه نسخه است. اگر این طور شد، عزّت اسلام برایش مهم است. برای همین در مقابل کفر می‌ایستد و نمی‌گذارد مسلمان، ذلیل شود. دیگر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. من خیلی وارد نمی‌شوم که یک موقع تصوّر شود مثلاً کسی را مدّ نظر دارم، ولی باید مراقب عزّت اسلام باشند.

خدا گواه است هر موقع عزّت را هم خواستیم، از دشمن هیچ کاری برنیامد. یک مثال بزنم. آقا به صراحت بیان فرمودند: ما به غزه و فلسطین کمک می‌کنیم. هیچ ابایی هم نداریم. آن‌ها هم هیچ غلطی نتوانستند بکنند. امّا اگر مثلا می‌گفتند: به طور پنهانی به آن‌ها کمک کنید، مطمئنا مطلبی پیش می‌آمد. امّا هر موقع محکم ایستادیم، آن‌ها عقب نشستند. هر موقع ما عقب نشستیم، آن‌ها جلو می‌آیند.

لذا این یک قاعده است: هر موقع شما در مقابل دشمن دین، محکم ایستادید، آن‌ها عقب می‌نشینند. خدا شاهد است از این قاعده، هیچ کسی نمی‌تواند فرار کند. هر موقع شما عقب ایستادی، آن‌ها محکم می‌آیند.

۹. «وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ» گمنامی را بخواهد تا شهرت.

لذا بیان کردم شهرت برای اولیاء خدا، به عنوان یک گرفتاری است و می‌گویند: ابتلاء بزرگ است، خدا ما را مبتلا کرده است و إلّا آن‌ها دوست دارند همان ناآشنا باشند. فکر می‌کنید آیت‌الله العظمی بهجت، آن بهجت‌القلوب؛ آیت‌الله العظمی بهاء‌الدّینی، آیت‌الله العظمی خوشوقت و ... دوست داشتند معروف باشند؟! خدا گواه است خیر. اگر می‌خواستند این‌طور باشند که اصلاً عبد الهی نبودند. عبد الهی می‌خواهد خودش باشد و خدای خودش. خلوت خودش و خدا.

می‌گویند: بالاترین ابتلاء اولیاء این است که مشهورشان کنند. خودشان این طور می‌فرمایند که ما بدبخت می‌شویم. تا حالا باید مواظب می‌بودیم که این همه اعمال را خراب نکنیم، حالا باید مواظب باشیم که نکند این شهرت باعث شود ما گرفتار شویم و وقتی مدح می‌کنند، نفس دون قلقلکمان بدهد، لذا این هم یک بلای دیگر است.

۱۰. «ثُمَّ قَالَ ع الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ» حضرت فرمودند: امّا دهم و کدام دهم؟ حضرت که این طور فرمودند، سکوت کردند، فردی به ثامن‌الحجج عرضه داشت: «قِیلَ لَهُ مَا هِیَ» آقا این دهمین مورد چیست که شما گفتید دهمی، امّا کدام دهم؟! «قَالَ ع لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى» حضرت فرمودند: اینکه هیچ احدی از او خیری را نبیند إلّا به اینکه او به تقوایش اضافه شود «وَ أَتْقَى».

از من چیزی نبیند، مگر اینکه در تقوا باشم. یعنی هرچه جلو رفتم، تقوایم زیادتر ‌شود و یک عمل خیر، باعث تقوای زیاد من شود. پس همه این‌ها در تقوا نهفته شده است.

اولیاء خدا از جمله ملّا محسن فیض کاشانی یک معنا را هم این‌طور بیان کردند که تا دیگری را می‌بیند، بگوید: این، بهتر از من است، تا به تقوی برسد.

ایشان می‌گوید: تا به تقوی برسد امّا بعضی از اولیاء بالاتر گفتند، می‌گویند: اگر تو بگویی فلانی بهتر از من است، یعنی خودت را خوب دانستی که حالا می‌خواهی بگویی: او خوبتر است. می‌گویند: اصلاً نباید بگویی من خوبم. پس چه؟ بگو: من فعلاً تکلیف انجام می‌دهم، معلوم نیست خوب باشم یا بد.

خوبی دست خودمان نیست. اگر گفتی: او خوبتر از من است؛ یعنی قبول داری که خودت خوبی. امّا اگر گفتی: نه، من تکلیف انجام می‌دهم، معلوم نیست خوبم یا بدم، خوبی دست خداست و امید دارم که خدا بپذیرد و من خوب شوم؛ آن‌وقت برنده‌ای.

*آخرین راه نجات

خدایا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت ما را این‌ گونه قرار بده.

راهش هم همین توسّل است. ولی وقتی آدم فهمید، همه چیز تکلیف الهی است، می‌داند که وقتی تکلیفم را انجام دادم، چیزی ندارم، چون دست که مال من نبود، چشم که مال من نبود، زبان که مال من نبود، پا که مال من نبود. این افعال هم که تکلیف است، پس چه؟ آخرین راه نجات، توسّل است که آقاجان! تو یک عنایتی کن و بده.

برای همین هر شب با آقاجان حرف بزنید.

«السّلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزّمان»

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه، یا حجّة اللّه علی خلقه، یا سیّدنا و مولانا، إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه إشفع لنا عنداللّه»


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
10راه حل برای اجابت دعا
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

راحله السادات فقیهی‎  نوشته:
  به امام صادق (عليه السلام) گفته شد : قول خدا ي عز و جل كه " ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم": «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم»، اما ما او را مى‏ خوانيم و اجابتى دريافت نمى‏ كنيم.
 
فرمود: به نظر تو خداوند وعده خلافى مى‏ كند؟
 
گفتم: نه، فرمود: پس اين از چه راه است؟ گفتم: نمى‏ دانم،
 
فرمود: ولى من به تو خبر مى‏ دهم، هر كه خدا عز و جل را اطاعت كند در آنچه به او فرمان داده است و سپس او را از جهت دعا بخواند، خدا اجابت كند،
 
گفتم: جهت دعا چيست؟
 
فرمود: راه دعا اين است كه
 
1.خدا را سپاسگزارى و حمد كنى و نعمتى كه به تو داده است ياد آور شوى
 
2. او را شكر گزارى
 
3.سپس صلوات فرستى بر محمد (ص) و آلش
 
4.سپس گناهان خود را ياد كنى و بدان‏ها اعتراف نمائى
 
5.سپس از آنها به خدا پناه برى،
 
اين راه دعا است،
 
منبع : اصول كافى ، ترجمه كمره‏اى، جلد ‏6، صفحه : 69


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نحوه حساب‌رسی خداوند در روز قیامت
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

حجت‌الاسلام قرائتی دربیانی گفتند:خداوند در روز قیامت به حساب همه ما رسیدگی می‌کند اما در این حساب‌رسی «فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً»(طلاق/۸) به برخی سخت و به برخی دیگر «یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»(انشقاق/۸) آسان می‌گیرد.

سفیه کیست؟

نکته ۱) قرآن می‌گوید: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ»(نساء/۵) اموالتان را به آدم سفیه ندهید؛ بعد می‌گوید: سفیه فقط دیوانه نیست کسی که مشروبات الکلی می‌خورد یا گناه می‌کند هم سفیه است.

نکته ۲) اگر کسی بدهکار شد ما حق نداریم خانه و زندگی او را بفروشیم. حکومت اسلامی باید از بودجه بیت‌المال قرض این افراد را بدهد.

انواع مالیات اسلامی

نکته ۳) مالیات اسلامی چند دسته می‌شود، خدا در سوره توبه می‌فرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ»(توبه/۶۰) یکی می‌گوید: «وَ الْغارِمینَ» یعنی به کسانی که ورشکسته هستند باید صدقه داد.

کسانی که حکومت اسلامی باید قرض‌شان را بدهد

نکته ۴) دو رقم ورشکسته داریم: بعضی‌ها ورشکسته به ناحق هستند، ولخرجی می‌کند و ورشکسته می‌شود اما یک سری افراد واقعا به حق ورشکسته شده‌اند. در مواردی که انسان در بی‌پولی‌اش مقصر نبوده است، مالیات اسلامی و حکومت اسلامی باید قرض‌هایشان را بدهد.

نحوه حساب‌رسی خداوند در روز قیامت

نکته ۵) در قرآن درباره روز قیامت دو رقم آیه داریم. بعضی‌ها را خدا شل می‌گیرد و بعضی‌ها را خدا سفت می‌گیرد یعنی کسانی که اهل گذشت باشند خدا حساب آنها را به آسانی رسیدگی می‌کند.

نکته ۶) قرآن می‌گوید:«وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(رعد/۲۱) مردان باایمان از بد حسابی خدا می‌ترسند و یا در جای دیگر می‌فرماید: «فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً»(طلاق/۸) یک عده‌ای را خدا به سختی و شدت حساب می‌کشد و در مقابل در مورد برخی «یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»(انشقاق/۸) خداوند به سرعت و آسان از ایشان حساب می‌کشد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چند کرامت از علامه بهلول
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393

علامه حاج شیخ محمّد تقی بهلول در سال1279 شمسی در روستای بیلند شهرستان گناباد پا به عرصه حیات گذاشت.شیخ در 6سالگی رسمأ به مکتب می رود ودر 8سالگی تمام قرآن را حفظ کرد وی در 7 سالگی برا ی زنها منبر می رفت که در آن زمان به خاطر رفتار خاصش به بهلول شهرت یافت. درسهای حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدرش در بیلند آموخت. وی در سن 14 سالگی در گناباد یک منبری معروف بود در همان نوجوانی (در 14 سالگی) با صوفیه گناباد (فرقه نعمت اللهی) مخالفت می کرد و صوفی ها نیز در آن زمان چند بار قصد کشتن شیخ بهلول را کردند. لذا پدر ایشان تصمیم گرف ت با خانواده اش به سبزوار مهاجرت کند تا اولا شیخ بهلول به دلیل منبر رفتن از درس خواندن با ز نماند و ثانیا از صوفی های گناباد دور باشد. شیخ بهلول اولین سخنرانی آتشین خود را در سن 16 سالگی در زمان احمد شاه در ایّامی که امر به معروف و نهی از منکر ممنوع گردیده بود بر علیه رژیم شاه ایراد کرد .
 
ملاقاتی با سفیانی
 
در سفری که حقیر (راوی) همراه ایشان به مدرسه  علمیه ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در شهرستان بروجرد رفتیم بعد از سخنرانی معظم له یکی از طلبه ها از ایشان سوالی کرد:آقا! می گویند شما سفیانی را دیده اید و گفته اید الان در سوریه است آیا این مطلب راست است یا نه؟ایشان بلافصله عصبانی شدند و گفتند :من نگفتم سفیانی  است  گفته ام شخصی با مشخصات سفیانی الان وزیر دفاع سوریه است  و من با او ملاقات کرده ام وباتوجه علائم سفیانی و ملا قات من با او احتمال داده ام که سفیانی باشد من وقت ظهور را تعیین نکرده ام ولکن این را بدانید ظهور نزدیک است ان شاء الله.البته در سفر اخیر ایشان به شهر درود در ربیع الاول 1420 فر مودند من معتقدم هر صدسال شمسی متعلق به یک امام است و الان قرن 14 متعلق به امام زمان است.
 
یک پیشگویی و تحقق آن
 
بعد از حمله خونین مسجد الحرام و بسته شدن راه حج یکی از روحانیان بیت رهبری به ایشان می فرمایدجناب شیخ،گفته اند شما مستجاب الدعوه هستید دعا کنید که فهد بمیرد و را حج باز گردد ایشان با تبّسم فرمودند هر وقت من بمیرم فهد هم خواهد مرد ودقیقاً این امر  اتّفاق افتاد و همزمان با ارتحال علامه شیخ بهلول ،فهد نیز فوت کرد . 
    
اطلاع از نیت
 
یک روز موقع اذان ظهر  همراه ایشان از تهران به قم می آمدیم  بنده (راوی) که خیلی خسته بودم قصد داشتم به ایشان بگویم نماز را در منزل بخوانیم و برای زیارت حضرت معصومه ((علیهما السلام)) شب به حرم بیاییم بلا فاصله فر مودند : شیطان همیشه کارهایی که برای خدا باشد را در نظر انسان سخت و سنگین نشان می دهد مثلا نماز وسایر عبادات را خیلی سخت و طاقت فرسا نشان می دهد و اضافه فرمودند که من در هر شهر یا روستایی که وارد بشوم اگر حرم امام یا امام زاده داشته باشد  مثل قم و یا مشهد اول به زیارت آنها می روم و بعد به جاهای دیگر  البته شیطان خیلی سخت جلوه می دهد مثلا می گوید: الان خسته یا حرفهای دیگر.سپس فرمودند برویم حرم و نماز و زیارت بخوانیم بعد می رویم منزل شما لذا ما تبعیت کردیم و همراه ایشان به حرم رفتیم در حرم هر یک  از طلبه ها که ایشان را می دید پس از احوال پرسی ایشان را دعوت مکردند اما ایشان می گفتند به این سید قول داده ام وباید به منزل ایشان بروم.
 
 تاثیر دعای شیخ
 
در یکی از سفرهایی که معظم له به شهر درود داشتند آخرین شب منبر ایشان که مصادف بود با شب نیمه شعبان بعد از سخنرانی قرار بود به منزل یکی از مومنین برویم بعد از اتمام سخنرانی ایشان سوار ماشین شدیم که به منزل همان آقا برویم بنده از داخل ماشین به حاج آقا عرض کردم: دعا بفرمائید یک مشکلی دارم حل بشود انشاءالله (مشکل بنده این بود که قرار بود همان شب به قم برویم)در حالی که بنده کرایه منزل خود را که در قم بود نداده بودم و یک مقدار هم قرض داشتم و از طرفی سالگرد ازدواجم نیز بود و مایل بودم  برای همسرم هدیه ای تهیه کنم اما امان از جیب خالی لذا  از حاج اقا طلب دعا کردم).ایشان هم بلا فاصله فرمودند : خداوند شما را به هر مطلبی که می خواهید  برساند.ان شاءالله.بعد از اینکه وارد منزل شدیم و مراسم پذیرایی تمام شد  یکی از آقایان که همراه ما بود از جیب خود مقداری اسکناس درآورد و گفت: اینها را به حاج آقا بده می خواهم مالم با برکت شود و بعد از  آن یک بسته دیگر درآورد  و گفت : اما این مال شماست آقای  فلانی داده است آن آقا هم می گفت مال خودش است البته بنده هنوز نفهمیده ام مال کیست  ؟  اما  به هر ترتیب قبول کردم و الحمدالله به برکت دعای حاج آقای  بهلول مشکل ما نیز حل شد.
 
بشارت به ضمانت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
 
زمانی که زندان بودم بعد از  31 سال خیلی دلم گرفت و به خدا گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی در زندان باشم همان شب در عالم خواب مادرم را دیدم که به من گفت : پسرم! حضرت زهرا (علیهما السلام) ضامن شده است که آزاد بشوی . بعد از  اینکه از خواب بیدار شدم شروع به گفتن شعری راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمودم و اشعار زیادی را سرودم . و به هر حال این خواب را من شب پنجشنبه دیدم و شب یکشنبه آزاد شدم.
 
چند پیشگویی
 
معظم له در طول مدت عمر با بر کتشان پیشگویی هایی را فرمودند یکی از انها در خصوص انقلاب اسلامی به رهبری امام بودند که البته خیلی از اولیا الهی این امر را از قبل فرموده  بودند یکی دیگر از پیشگویی ها رحلت امام (ره) بودند که این امر بین بعضی از افراد مشهور بود یکی باز شدن راه کربلا بود که خودم در تابستان  76 از حاج آقا شنیدم که حتی ایشان می فرمودند :تا عید باز می شود و شما هم می روید و البته همین طور هم شد وما به طور معجزه اسایی در خرداد 77 به کربلا مشرف شدیم که البته این خود از کرامات مهم شیخ بود.ایضا در تیر ماه 78 در مسجد حضرت امبرالمومنین (علیه السلام) منبر تشریف بردند فرمودند : ان شاءالله اگر معصیت مردم جلویش را نگیرد سال بعد این موقع راه کربلا  از ایران  باز می شود و ان شاءالله  مثل راه مشهد می شودکه هر وقت خواستید بروید
برکت شیخ
 
حضرت شیخ چندین سفر به درود مشرف شده بودند که دو سفر آن مواجه با خوشکسالی بود که معظم له دعا فرمودند که : یک سفر در اثنای منبر باران شروع به باریدن کرد و یک سفر دیگر نیمه همان شب باران زیادی بارید وکسانی که در محضر شیخ  در مسجد بودند این را از کرامات شیخ  می دانستند.           
   
شفای مرض1
 
راوی : افرادی ازایشان التماس دعا می گرفتند ویا دعایی را از ایشان تقاضا میکردند و یا آب و چیز دیگر تبرک می کردند و به مریض می دادند و الحمدالله چنانچه بعداً  عده ای اهل ایمان برایم حکا یت کردند آثار خوبی داشته اند .یکی از آن موارد  را خو دم  دیدم  که مریض سختی بود که با قند  تبرک جناب شیخ  شفا پیدا کردند الحمد الله بعد از گذشت چند سال تا کنون اثری از بیماری پیدا نشده است.
 
 شفای مرض2
مطلب ذیل به نقل از آقای ابراهیم ذوالفقاری از اعضای هیئت امنای مسجد امیر المؤمنین (علیه السلام)  زاهدان و مستند می باشد.ماه مبارک رمضان سال82 بنده همراه حاج آقا بهلول در مکتب نرجس زاهدان مشغول نماز بودیم.به حاج آقا اطلاع دادند ، دختر بچه ای چهار ساله به نام صنم رئوفی فر از بیماری لاعلاجی رنج می برد و هم اکنون بعد ار 48 ساعت بستری شدن در بیمارسان علی اصغر (علیه السلام)  زاهدان و پس از انجام آزمایش های متعدد دکترها اورا جواب کرده اند .بلا فاصله حاج آقای بهلول فرمودند: باید برویم این دختر بچه را از نزدیک ببینیم : ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که با حاج آقای بهلول به عیادت این دختر بچه رفتیم پدر و مادر دختربچه گفتند: دختر بچه چیزی نمی خورد و مرتب سرفه می کند  .حاج آقای بهلول برای دختر بچه یک لیوان شیر خواستند و دعای مخصوصی خواندند .حاج آقا اسم دختر بچه را پرسیدند و به پدر و مادر آن دختر بچه گفتند از این ساعت به بعد  به جای صنم او را فاطمه صدا بزنند.عصر همان روز نماز مغرب و عشاء را در مسجد امیرالمؤمنین (علیه السلام)  و به امام جماعت حاج آقای بهلول و با حضور استاندار جناب آقای مهندس امینی ، امام جماعت زاهدان حاج آقای سلیمانی ، امام جماعت مسجد امیر المؤمنین حاج آقای خوشبیان ، امام جماعت مسجد امام خمینی ،حاج آقای زاهدی و حدود  400   نفر از مومنین برگزار شد.آن شب در مسجد افطاری بود. و ما مشغول صرف افطاری بودیم که متوجه شدیم همان دختر بچه دوان دوان به طرف مسجد می آید و پدرش هم به دنبالش وارد مسجد امیر المؤمنین شد . از شفای دخترش بسیار خوشحال بود. ابراهیم ذوالفقاری هیئت امنای مسجد امیر المرمنین (علیه السلام) 
 
ببخشید دیر آمدم
 
حقیر (راوی) ماجرایی که ذیلا از نظرتان می گذرد را از خیلی ها شنیده ام اما برای اطمینان خاطر از خود ایشان سوال نمودم وی پس ازامتناع با اصرار حقیر مطلب را اینگونه بیان فرمودند که:یک روز ظهر در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه السلام) سخنرانی داشتم ومی بایست دو ساعت بعد از ظهر در یکی از محله های تهران به نام ((شمیرانات ))  منبر بروم اما در حرم منبرم خیلی گرم گرفت و روضه طول کشید وقتی که از منبر پایین آمدم دیدم 5 دقیقه تا منبر بعدی وقت دارم لذا خطاب به آقا سید الشهدا (علیه السلام)  گفتم :  آقا جان ! روضه شما طول کشیده و از طرفی به آن سید قول داده ام  حالا چه کار کنم ؟! و بلافاصله از حرم بیرون  آمدم جلوی در حرم ماشین خوبی ایستاد و گفت: حاج آقا بیا بالا من هم بلافاصله  سوار شدم و فقط  متوجه شدم ماشین با سرعت بسیار زیاد ی حرکت می کند و خیابان ها را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد. تا اینکه در مدت زمان کوتاهی به مقصد  رسیدیم در این هنگام دیدم بانی مجلس جلو در ایستاده  و چون فکر می کردم که دیر شده است از ایشان معذرت خواهی کردم اما ایشان گفتند که نه خیر حاج آقا  الان ساعتی است که باید منبر شروع شود وشما سر ساعت آمدید .
 
روضه خوانی برای وزیر
 می فرمودند :ایامی که در زندان بودم تقریبا ده سالی از زندانی شدن ما شاید گذشته بود که به من اطلاع دادند پسر یکی از وزرای دربار بیمار شده و هر کجا برده اند مداوا نشده است آخرالامر به سفارش یکی از نزدیکانش  با اینکه سنی مذهب بودند متوسل به امام حسین (علیه السلام)  می شوند و نذر میکنند اگر پسرش خوب شود برای امام حسین شیعیان ده روز  مجلس روزه بگیرد.حالا پسر خوب شده است اما کسی از منبری ها حاضر نشده که در محضر آنها روضه بخواند به دو دلیل یکی سنی بودن آنها و دومی همه اشراف و وزرا بودند مطلب در خور آنها نداشتند . خلا صه به وزیر اطلاع می دهند که یک نفر منبری در زندان  شما است او را بیاورید . به ما اطلاع دادند و قرار شد ما منبر برویم . ما هم قبول کردیم واشعار زیادی سرودیم.اما وقتی وارد مجاس شدم دیدم زن و مرد با هم مخلوط هستند لذا گفتم:شنیده ام امام حسین (علیه السلام) پسر شما را شفا داده است و شما نذر کرده اید روضه بخوانید و در ضمن کسی حاضر نشده که منبر برود حال که من منبر می روم شرطی دارم و آن اینکه همه زن ومرد در این تالار بزرگ باید جدا شوند.آنها بلافاصله جدا شدند و چند روز بحمد الله و کمک خدا منبر رفتم روز اول که برایم میوه آوردند نخوردم وگفتم : نمی خورم مگر اینکه برای رفقای ما در زندان ببرید آنها  قبول کردند و تا آخرین روز منبر  برای زندانیها میوه می بردند و این امر باعث خوشحالی زندانیان شده بود.
مبنع : شیعه نیوز به نقل از سایت علامه بهلول گنابادی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
۱۰ توصیه اساسی برای تربیت فرزندان با حیا
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393


همانگونه که در روابط میان همسران تأکید می شود، در روابط میان والدین و فرزندان نیز رابطه مبتنى بر حیا، بهترین الگوى ارتباطى است. مبناى ترس، والدین و بخصوص پدر را بعنوان منبع قدرت و شاید ظلم، مطرح مى‏ کند و مبناى طمع، آنها را به عنوان منبع تأمین خواسته. امّا مبناى حیا، والدین را به عنوان انسان‏ هاى دوست‏ داشتنى و کانون عشق و احترام، معرّفى مى‏ کند.
 
یکى از مسایل دیگر، این است که؛ چه باید کرد تا فرزندان باحیایى داشته باشیم؟ مواردى وجود دارد که مى‏ تواند در باحیا بودن فرزندان، مؤثّر باشد. در ادامه به برخى از این موارد، اشاره مى‏ شود:
 
اول) این امر از ازدواج و مرحله انعقاد نطفه آغاز مى ‏گردد. بر اساس احادیث، ازدواج پاک، یکى از عوامل باحیا شدن فرزند است. فرزندى که از راه نامشروع متولّد شود، بى‏ حیا خواهد شد. همچنین فرزندى که نطفه‏ اش در حال ناپاکى مادر منعقد شده باشد، بى‏ حیا خواهد بود. گاهى نیز ممکن است شیطان در انعقاد نطفه، مشارکت کند که نتیجه آن، بى‏ شرمى فرزند است. بنابراین، رعایت نکاتى که براى هنگام انعقاد نطفه سفارش شده، در حیاى آینده فرزند، مؤثّر خواهد بود.
 
دوم) دوران باردارى، دوران بسیار حسّاسى است. ریشه‏ هاى باحیایى و بى‏ حیایى را در این مرحله نیز مى‏ توان پیدا کرد. رعایت حیا از جانب مادر، تأثیر زیادى بر جنین خواهد داشت. بى‏ حیایى در گفتار و در ارتباط با نامحرم، شرکت در محافل لهو و لعب، گوش کردن به موسیقى‏ هاى حرام، دیدن تصاویر و فیلم‏ هاى سکس، خواندن رمان‏ هاى سکس و کارهایى از این قبیل، مى‏ تواند تأثیراتى منفى بر حیاى جنین داشته باشد و برعکس، رعایت حیا در گفتار و رفتار، شرکت در جلسات مذهبى، خواندن یا گوش کردن به قرآن و مناجات، ذکر خدا را بر لب داشتن، مطالعه کتاب‏ هاى مذهبى و سودمند و … از امورى هستند که مى‏ تواند در حیاى جنین، تأثیر مثبت داشته باشد.
 
سوم) از بدو تولّد باید مراقب فرزند بود. امام سجّاد علیه ‏السلام از هنگام به دنیا آمدن فرزند، مراقبت خود را شروع مى ‏کرد. امام باقر علیه‏ السلام نقل مى‏ کند که هر گاه هنگام ولادت فرزندى مى‏ رسید، پدرم همه زنانى را که حضورشان ضرورتى نداشت، از اتاق بیرون مى‏ کرد تا نگاه کسى به عورت او نیفتد. امام صادق علیه‏ السلام نیز فرموده که بهتر است همه چنین کنند .
 
چهارم) نامگذارى نیز در حیاى فرزندان، تأثیر دارد. فرزندى که نام یکى از اولیاى دین را دارد، رابطه‏ اى بین خود و او حس مى‏ کند و لذا سعى مى‏ کند خود را به آن شخص، نزدیک سازد و به نوعى، خود را در محضر او مى‏ داند. این مى‏ تواند سبب شرم وى شود و او را از انجام دادن کارهاى ناروا، باز دارد. البته این امر، متوقّف بر این است که والدین، فرزند خود را به این نکات، توجّه دهند. در روایتى آمده است که روز قیامت، شخصى را مى‏ آورند که نام او محمّد است. خداوند به وى خطاب مى‏ کند: «تو که همنام حبیب من هستى، شرم نکردى که عصیان مرا مرتکب شدى و حال آنکه من، شرم دارم تو راکه همنام حبیب منى، عذاب کنم ؟!» در این روایت، خبر به خوبى روشن است که اگر نامگذارى به درستى انجام شود و به فرهنگ همراه آن توجّه گردد، چه تأثیرى مى‏ تواند در زنده کردن حیا داشته باشد و به همین جهت در فرهنگ اسلامى، توجّه زیادى به نامگذارى شده و نام نیک، یکى از حقوق فرزندان، دانسته شده است.
 
پنجم) آشنا کردن نوزاد با روحیه معنوى، نقش مهمّى در پرورش حیا خواهد داشت. با شعر خواندن براى کودک و آشنا کردن او با نواى دلنشین قرآن و … مى‏ توان در این راه قدم برداشت.
 
ششم) جدا کردن محلّ خواب کودک از والدین، یکى دیگر از اقدامات مهم در این زمینه است. اطّلاع یافتن کودک از روابط جنسى والدین، عامل مهمّى در انحراف و بى‏ حیا شدن وى دارد. در روایات آمده است فرزندى که شاهد چنین امورى باشد و یا حتّى صداى نفس والدین را در آن حال بشنود، ممکن است به فساد، کشیده شود. بنابراین، جداسازى محلّ خواب کودکان از والدین و مخفى بودن روابط جنسى آنها نقش مهمّى در حفظ حیاى فرزندان دارد. همچنین رعایت عفّت کلام و پرهیز از شوخى‏‌هاى جنسى و به زبان آوردن امور جنسى در حضور فرزندان نیز تأثیرگذار خواهد بود.
 
هفتم) جداسازى محلّ خواب کودکان از یکدیگر نیز عامل پیشگیری از بی حیایی است. هنگامى که کودکان به سن تمیز و تشخیص مى‏ رسند، بهتر است محلّ خواب آنان از یکدیگر جدا باشد و در یک تشک یا تخت نخوابند. این مسئله، اختصاص به جنس مخالف ندارد، بلکه محلّ خواب دختر از پسر و دختر از دختر و پسر از پسر باید جدا باشد. این کار، اقدامى ایمنى بخش است که حیا و عفاف آنان را حفظ می ‏کند.
 
هشتم) حیا بر پایه حرمت و کرامت، استوار است. به همین جهت، احترام قائل شدن براى فرزندان و حفظ حرمت آنان و کریم النفس بار آوردن آنان، از اقدامات اساسى در پرورش حیاست. باید به فرزندان، شخصیت داد و از تحقیر آنان و توهین به آنان، پرهیز کرد، خطاها و لغزش ‏هاى آنان را به رُخ نکشید و از سرزنش بیش از اندازه آنان پرهیز نمود. اگر فرزند از رفتار بد خود، پشیمان و شرمنده شد، باید وى را بخشید و رفتارش را به فراموشى سپرد. حتى بهتر است براى رفتارهاى ناشایست وى، عذرتراشى کرد و نسبت به اشتباه‏ هاى او تغافل (خود را به غفلت زدن) نمود. ممکن است برخى والدین به محض این که خطایى از فرزند خود مشاهده مى‏ کنند، کنترل خود را از دست بدهند و به شدت با وى برخورد کرده، آبروى وى را ببرند. این کار سبب مى‏ شود که وى بیشتر در دامن گناه و فساد بیفتد و راه برگشتى برایش باقى نماند.
 
نهم) دوستان نیز در باحیایى فرزند، بسیار نقش دارند. آشنا کردن فرزند با دوستان باحیا و دور کردن وى از دوستان ناباب، مى‏ تواند در ایمنى وى و پرورش حیا در او مؤثّر واقع شود.
 
دهم) استحمام والدین با فرزندان، به نحوى که موجب کنار رفتن پوشش ها شود، بسیار مخرّب است. تا آن جا که ممکن است، باید سعى کرد کودکان، خود استحمام کنند و یا حتماً پوشش مناسب براى هر دو وجود داشته باشد و به هیچ عنوان، دختر با پدر و پسر با مادر، به حمّام نرود. امام صادق علیه‏ السلام فرموده اند: « مرد با فرزند خود به حمام نرود که در نتیجه، نگاهش به عورت او بیفتد.»
 
 منبع:
کتاب پژوهشی در فرهنگ حیا – نوشته عباس پسندید


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﻨﺶ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﻨﺶ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ
ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺪﺍ ﻭﺻﻠﻪ ی ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺷﻬﺪﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻓﺎﺗﺢِ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﻮﺩﻥ
ﻋﺠﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﺷﮑﺮ، ﺑﺎ ﺳﺎﺑﻘﻪ ی ﺩﻭﺳﺘﯽِ ﺑﺎ ﺷﻬﺪﺍ
ﻣﺎ ﻋﺰﯾﺰِ ﺩﻝِ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺪﻩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﮐﺖِ ﺧﻮﻥِ ﺷﻬﺪﺍﻣﺎﻥ ﺣﺎﻻ
ﻣﺎ ﻣﺪﯾﺮ ﮐﻞ ﻭ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺷﺪﻩ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺧﻼﻑ ﺷﻬﺪﺍﻣﺎﻥ ﮔﻔﺘﯿﻢ
ﯾﺤﺘﻤﻞ ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ ﺑﻮﺩﻩ و ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ
ﭘﺮﮐﺸﯿﺪند ﭼﻪ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﭼﻪ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ. . !
شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تو كه خود خال لبی از ...
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

 

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

درد و دل كبوتر بقيع با كبوتر امام رضا علیه السلام : آى كبوتر كه نشستى روی گنبد طلا هركجا پر مى زنى تو حرم امام رضا من كبوتر بقيعم با تو خيلى فرق دارم جاى گنبد سرمو به روى خاكا مى ذارم خونه قشنگ تو كجا و اين خونه كجا !؟ گنبد طلا كجا قبراى ويروونه كجا !؟ اونجا هركى مى پره طاير افلاكى ميشه اينجا هركى ميپره بال و پرش خاكى ميشه ! اونجا خادما با زائر آقا مهربونن اينجا زائرا را از كنار قبرا ميرونن ! تو كه هرشب ميسوزه صدتا چراغ دورو برت به امام رضا بگو غريب توئى يا مــــــادرت ..!؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حسـرتــِ ديـدنِ گُنبــدِ طلا .......
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

حسـرتــِ ديـدنِ گُنبــدِ طلا ، حـرمتــ ...
داره مثـلِ بغضـي کهنـه بـه دلــم چنگــ مـي زنـه ...
اونقــد از تــو دور شـدم ، کـه ايـن روزا حـس مـي کنـم ...
غـمِ غـربتــِ يـه دنيــا روي شـونـه ي مَنـه ...

اونقــد از تــو دور شـدم ، کـه ايـن روزا حـس مـي کنـم ...
هـمـه ي جهـان فقـط قَـده يـه زنـدونـه بَـرام ...
مـن کـه عمـريـه هـوايـيِ يـه بـار ديـدنتـم ...
بگـو پَـس کِـي نـوبتــِ مـن ميشـه پـابـوستــ بيــام...؟

مـي دونـم پـاتـوقـه هـرچـي دلشکستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از غـربتــِ ايـن زمـونـه خستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از دنيــا بُـريـده ، ايـن روزا سمتــِ تــواِ ...
هـرکـي هـرچـي کـه دَره بـه روش بستـه ستــ ، حـرمـه ...

مـي دونـم پـاتـوقـه هـرچـي دلشکستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از غـربتــِ ايـن زمـونـه خستـه ستــ ، حـرمـه ...
هـرکـي از دنيــا بُـريـده ، ايـن روزا سمتــِ تــواِ ...
هـرکـي هـرچـي کـه دَره بـه روش بستـه ستــ ، حـرمـه


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خوشبختی ازآن کسی است که......
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

"خوشبختی" ازآن کسی است

که در فضای "شکرگزاری" زدگی کند

چه دنیا به کامش باشد و چه نباشد

چه آن زمان که می دود و نمی رسد

و چه آن زمان که گامی برنداشته،خود را در مقصد می بیند

چرا که خوشبختی ، چیزی جز آرامش نیست

و هر کس که این موهبت الهی را دارد خوشبخت است


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چرایی نام امام هشتم به روایت امام جواد(ع)
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

چرایی نام امام هشتم به روایت امام جواد(ع)/ ماجرای سرودن شعر «قربون کبوترای حرمت»

از نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) روایت است که فرمود: چون به فرزندم، علی، بارور شدم، ثقل و سنگینی حمل را در خویشتن احساس نمی‏‌نمودم و هر وقت به خواب می‌‏رفتم، صدای تسبیح و تهلیل و تمجید یزدانِ مجید را از شکم خود می‏‌شنیدم و از این حال، در شگفت بودم. چون آن نور ایزدی را فرو گذاشتم، دست بر زمین و سر به سوی آسمان برد و لب‏‌های مبارک را متحرک داشت، گویا سخن همی‏‌ کرد و من فهم آن نمی‏‌کردم، پس در همان ساعت، پدرش موسی بن جعفر بر وی درآمد و فرمود: گوارا باد به تو ای نجمه! کرامت پروردگار تو.

پس آن مولود مسعود و ولی خداوندِ وَدود را در جامه‏ سفیدی پیچیده، به آن حضرت دادم و امام موسی(ع) در گوش راست وی اذان گفت و در گوش چَپَش اقامه گفت، آنگاه آب طلب کرد، کامش را به آن آب برداشت و او را به من داد و فرمود: بگیر این را که بقیه خداوند است در زمین و حجت خدا بعد از من است.

هنگام ولادت آن حضرت، خوارق عادت از آن حضرت به شهود رسید، از جمله آنکه رو به قبله، خدای را سجده و شهادتین گفت و به امامت آباء گرامی‏‌اش و خودش شهادت‏ داد.

*قطره‌‏ای از دریای فضل رضوی

هر چه از حضرت امام رضا(ع) می‌‌کردند، بی‏‌تأمل پاسخ می‏‌داد و سؤال کننده را از جواب وافی، راحت می‏‌بخشید. بدون انتظار عطا می‏‌کرد و جواب سؤال و تمثیلات آن حضرت، به جمله از آیات قرآنی بود، سخن هیچ کس را قطع نمی‌کرد و پای مبارک را نزد احدی دراز نمی‏‌کرد و ملازم را دشنام نمی‏‌داد و با خدمه و غلامان، طعام می‌خورد و تلافی احسان مردم را به چندین برابر می‏‌فرمود.

امام رضا(ع) اندک می‌خوابید و بسیار روزه می‌گرفت و آن حضرت، احسان فراوان می‌کرد و پوشیده صدقه می‌داد و بیشتر صدقات آن حضرت و احسان‏‌های او در شب‏‌های تار بود و در تابستان بر روی حصیر و در زمستان بر فراز پلاس می‏‌نشست، در هر ماه، سه روز را به روزه می‌گذرانید و می‏‌فرمود: این سه روز در هر ماه به روزه بردن، چنان است که تمام روزگار را به روزه بسپارند.

*خدمت به مهمان

میهمانی به حضرت ابی‌الحسن(ع) رسید و امام، شب هنگام با میهمان خود نشسته و حدیث می‏‌فرمود، وقتی چراغ روشنایی به حالت خاموش شدن در آمد، آن مرد دست دراز کرد تا اصلاح فرماید. حضرت ابوالحسن او را از آن کار بازداشت و خود به نفسِ مبارک، مبادرت فرموده چراغ را درست کرد و فرمود: ما جماعتی هستیم که رضا نمی‏‌دهیم میهمان‏‌های خود را به خدمت بداریم.

*همراه با غلامان

در بحارالانوار از عبداللّه‏ بن صلت روایت است که مردی از اهل بلخ به من گفت: گاهی که حضرت امام رضا(ع) به طرف خراسان سفر می‏‌فرمود، در رکاب همایونش بودم. هنگام غذا سفره طعام که پهن می‌شد غلامان خود را از سیاهان و غیره کنار هم در یک سفره اطعام می‌کردند.

عرض کردم: فدایت بگردم! چطور می‌شد با سیاهان بر سر یک سفره جلوس نمی‌کردی و رعایت حشمت و عظمت خود را ملحوظ می‏‌داشتی.

فرمود: پروردگار عالم یکی است و مادرِ جهانیان یکی است و پدر مردمان یکی است؛ یعنی پدر ما به جمله، آدم و مادر ما، حَوّا است و پاداش هر چیزی بر حَسب عمل است.
 

* * *


چرایی نام امام هشتم به روایت امام جواد(ع)

درعیون اخبار الرضا آمده است که بزنطی می‌گوید: به حضرت جواد (ع) عرض کردم گروهی از مخالفین شما معتقدند که لقب رضا را مأمون به پدر شما داد، چون راضی شد که ولیعهد او باشد.

حضرت فرمود: «به خدا دروغ گفته‌اند و کار نابجایی کرده‌اند. خداوند بزرگ او را رضا نامیده زیرا او مورد رضایت خدا بود در آسمانها و مورد پسند پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین بود در زمین» عرض کردم مگر تمام آباء و اجداد شما از ائمه طاهرین (ع) مورد پسند خداوند و پیامبر (ص) نبودند، فرمود: «چرا؟» عرض کردم پس چرا پدرت را بین آنها رضا لقب دادند؟ فرمود: «چون مخالفین نیز او را چنان پسندیدند که دوستان و موافقین نیز پسندیده بودند. ولی این موفقیت برای هیچ کدام از آباء گرامش دست نداد.به همین جهت در میان ائمه به رضا ملقب شد».

* * *


ماجرای سرودن شعر معروف «قربون کبوترای حرمت»

آن شب توی همان صحن توسل کرد که چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و با هر قدم یک بیت برای آقا امام رضا (ع) بگوید. قدم بر می‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد. «قربون کبوترای حرمت، قربون این همه لطف و کرمت.»
خبرگزاری فارس: ماجرای سرودن شعر معروف «قربون کبوترای حرمت»

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب شهید «غلامعلی رجبی (جندقی)» از سری مجموعه کتاب‌های «یادگاران» به تازگی از سوی انتشارات «روایت فتح» منتشر و روانه بازار نشر شده است.

این کتاب به بیان یکصد خاطره از زندگی شهید جندقی پرداخته است که همه خاطرات کوتاه، اما پرمحتوا هستند به گونه‌ای که نویسنده کتاب یعنی «سیداحمد معصومی‌نژاد»، در این کتاب به ابعاد مختلف شخصیت این شهید نظیر بُعد شاعری و مداحی آستان اهل بیت (ع) و بُعد آموزگاری و فعالیت‌هایش، پرداخته است.

یکی از خاطرات به این شرح است:

آن شب توی همان صحن توسل کرد که چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و با هر قدم یک بیت برای آقا امام رضا (ع) بگوید. قدم بر می‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد. «قربون کبوترای حرمت، قربون این همه لطف و کرمت.»

در ذیل یکی دیگر از خاطرات را می‌خوانید:

آن شب مجلس قبض بود و سرد. پایین پای حضرت گوشه صحن نشسته بودیم. سرش را بلند کرد به گنبد طلا نگاه کرد و گفت: آقا هیبتت ما رو گرفته.

حاج سعید حدادیان می‌گفت: وقتی مجلس قبض باشه، دیگر از دست کسی کاری برنمیاد. برام جالب بود که غلامعلی چطور می‌تواند مجلس را از آن وضعیت خارج کند. همان یک جمله تنها جمله‌ای بود که می‌توانست حال مجلس را عوض کند. چون از دلش بلند شده بود.

بر اساس این گزارش، شهید «غلامعلی جندقی» معروف به رجبی در سال ۱۳۳۳ در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه‌ای در تربیت فرزندان خود ورزید.

غلامعلی بنابر راهنمایی‌ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد کند تا بدان جا که از سبک‌ها و اشعار او مداحان برجسته بسیاری استفاده می‌کردند. شعر معروف:

قربون کبوترای حرمت

قربون این همه لطف و کرمت

از نمونه اشعار شهید «غلامعلی جندقی» است.

جندقی با انتخاب شغل معلمی راه پدر بزرگوارش را ادامه داد و در مدت عمر کوتاه خود توانست تأثیرات بسزایی بر اطرافیان خود به ویژه جوانان بگذارد.

تربیکاربرد امروزی مناظره‌های امام رضا(ع)ت نسل جوان در محیط مسجد و مدرسه، شهید غلامعلی جندقی را از حضور در جبهه‌های حق علیه باطل باز نداشت و سرانجام در ۵ مرداد سال ۱۳۶۷در سن سی و چهار سالگی در عملیات «مرصاد» توسط گروهک منافقین به شهادت رسید.

گفتنی است، انتشارات «روایت فتح» کتاب «غلامعلی رجبی (جندقی)» به قلم سیداحمد معصومی نژاد کتاب بیست و چهارم از مجموعه یادگاران را در ۱۱۲ صفحه و با شمارگان ۲۲۰۰ نسخه و قیمت ۵۰۰۰ تومان منتشر و روانه بازار نشر کرده است.

* * *

کاربرد امروزی مناظره‌های امام رضا(ع)

در میان شیوه‌های مختلف برای اثر گذاری بر دیگران، بی‌تردید یکی از برگزیده‌ترین‌ها، مناظره(گفت‌و‌گو) است، مناظره یکی از عوامل پویندگی فکر اسلامی و از کهن‌ترین شیوه‌های برخورد اندیشه‌ها به شمار می‌آید که پیشینه‌ای طولانی دارد، اسلام بیش از هر دینی به گفت‌و‌گو به عنوان اصلی برای آگاه سازی مردم از حقایق هستی و آشکار ساختن آن با روش تکاملی خود و دستیابی به تمدن برتر پای فشرده است، بزرگترین معجزه پیامبر اکرم(ص) برای آشنا ساختن مردم با حقیقت تمدن اسلامی در «کلام» بود و امامان معصوم(ع) در کنار پافشاری بر چالش افکار، ما را به شدت از استبداد به رأی و روی بر تافتن از گفت‌وگو برای دستیابی به افکار درست بر حذر داشته‌اند. مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره شیوه مناظره ثامن‌الحجج(ع) این چنین می‌نویسد:

امام رضا(ع) که از او می‌توان به عنوان سردمدار این حرکت فرهنگی جهان اسلام یاد کرد، با پذیرش شرکت در مناظرات سران ادیان در دربار مأمون اثبات کرد که ادیان مختلف معارف مشترکی دارند که با مطرح کردن آن می‌توان باب گفتگو را گشود و حق و باطل را از یکدیگر تمیز داد، گفت‌وگوی بین الادیان از زمان پیامبر اعظم(ص) و ماجرای مباهله آغاز شده است که در ابتدا بین پیامبر اکرم(ص) و سران مسیحیت مناظره‌ای صورت گرفت و در نهایت به مباهله ختم شد. علت این امر هم عدم پذیرش استدلالات منطقی و عقلی اسلام و رهبر آن توسط رهبر مسیحیت بوده است، به عبارت دیگر عناد، مانع پذیرش حقیقت توسط آنان شد.

به همین دلیل خداوند دستور به انجام مباهله داد تا آنان در مقابل واقعیت قرار گیرند. مسیحیان هم، نه حق را پذیرفتند و نه مباهله را، پس از این ماجرا یهودیان مدینه نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و سؤالاتی را مطرح می‌کردند، علاوه بر مدینه، اقلّیت‌های مذهبی و دینی سایر شهرهای عربستان و حجاز نیز نزد رسول خدا(ص) می‌آمدند و به بحث و مناظره می‌پرداختند، این رویه در دوره‌های خلفای پس از پیامبر اکرم(ص) نیز ادامه داشته است.

*شیوه مناظرات امام رضا(ع) با توجه به رویکردهای عقلانی عصر امام(ع)

یک اصل در مناظره وجود دارد و آن اینکه نمی‌شود با هیچ فردی مناظره کرد، مگر اینکه مشترکاتی بین افراد وجود داشته باشد و از آن نقاط مشترک برای رفع مجهولات استفاده شود، بنابراین ائمه(ع) هم از همین روش در مناظرات استفاده می‌کردند و از نقاط مشترک بین الادیانی برای رفع اختلافات فکری و اعتقادی بهره می‌جستند و از موضع فکری خود آن‌ها به بیان اشکالات اعتقادی‌شان می‌پرداختند، این شیوه مناظره، شیوه عقلایی است، رویه امام رضا(ع) در مناظراتش این نبود که اعتقادات اسلام را برای طرف مقابل، حق بالقوه فرض کند، بلکه از طریق استدلال عقلی و بر اساس مشترکات اعتقادی و دینی به رفع اشکالات می‌پرداختند و حقانیت اسلام را به اثبات می‌رساندند، چرا که بدون تعقل نمی‌توان تناقضات بین ادیان را رفع کرد، این شیوه، یک روش ضابطه‌مند در مناظرات است و غیر از این، مناظرات راه به جایی نخواهد برد.

در واقع حضرت رضا(ع) در مناظرات خود با سران ادیان به دنبال برتری‌جویی نبودند و با استفاده از عنصر عقل و منطق به اثبات حقانیت اعتقادات اسلامی می‌پرداختند، نکته مهمی که در این مناظرات قابل توجه است، هدف از برگزاری این مناظرات توسط مأمون است؛ او و اطرافیانش می‌خواستند با برگزاری این مناظرات مردم و ذهن عموم جامعه را به این مباحث مشغول کنند، به طوری که مردم در یک وادی و حاکم در وادی دیگر باشد، چون در این صورت حاکم خیلی راحت‌تر می تواند به مقاصد خودش برسد.

حضرت توانست با شرکت در این مناظرات و بهره‌مندی از احاطه کامل بر مبانی شریعت اسلام و اعتقادات طرف‌های مقابلش، دایره این بازی سیاسی را به شکلی دیگر و به سمت دیگری بچرخاند و به جای اینکه این مناظرات سبب اخلال و اغتشاش فکری جامعه شود، باعث تقویت علمی علمای اسلام شود و این مشخص می‌کند که امام(ع) توانستند نقشه شوم مأمون را خنثی کنند، همچنین باعث تقویت سطح فکری جامعه شدند که این به ضرر هدف‌های سیاسی عباسیان بود.

وقتی امام(ع) این مناظرات را انجام دادند، مأمون متوجه شد که خلاف انتظاراتش، امام(ع) به هدف‌های خود دست یافته و سطح اطلاعات مردم و التفات آنان به مسائل اعتقادی بالا رفته است، زیرا در سابق برای مردم این گونه استدلال عقلی برای رفع شبهات تبیین نشده بود و ممکن بود که آن شبهات را بر اساس دانسته‌های قبلی خود یا بپذیرند یا رد کنند، اما استدلال عقلی بر آن‌ها حاکم نبوده است، ولی در زمان حضرت رضا(ع) تفکر ضابطه‌مند شد و در واقع تفکر ضابطه‌مند، معیار تشخیص حق و باطل قرار گرفته بود و این به نفع اسلام ختم شد.

*کاربرد عملی شیوه مناظره حضرت(ع) در عصر حاضر

امروزه شاهد ایجاد اغتشاش فکری توسط رسانه های جمعی و ارتباطی وابسته به دولت‌ها، مذاهب و فرق گوناگون هستیم که در فکر، تعقل و شعور مردم هم بی‌اثر نیست و تا اندازه زیادی اثر خودش را گذاشته است، بنابراین، ناگزیر به اثبات عقلانی داشته‌های اعتقادی خود هستیم، لذا بهره‌مندی از همان شیوه‌ای که امام رضا(ع) در مقابله فکری با جهان مسیحیت و یهود و یا در قبال زنادقه و سایرین بهره جستند و به کار بردند، می‌تواند به ما کمک کند تا معیارهای تفکر و تعقل ضابطه‌مند را در جهان امروز بسط دهیم و اگر همان طور تسلیم شویم و تعصّب گونه برخورد کنیم، راه به جایی نخواهیم برد.

*احاطه علمی امام رضا(ع)

بحث دیگری که مطرح است بحث احاطه امام رضا(ع) به مبانی فکری طرف‌های مقابل خود است و به عبارت دیگر ایشان نسبت به فرهنگ جهانی آن روز آگاهی کامل داشتند که این مسأله از دو منظر قابل بررسی است یکی اینکه حضرت رضا(ع) به عنوان امام نزد ما مطرح هستند و بر همه آنچه در عالم هست، احاطه دارند که از آن به علم لدنی امام تعبیر می‌شود، لذا محتوای پاسخ‌های امام برای ما مفید هستند.

مسأله دیگر اینکه امام یک انسان کامل است، یعنی شیوه‌ها و معیارهای صحیح در دست اوست، با حکمت برخورد می‌کند، هدفش در مسیر زندگی مشخص است و... اینها مسائلی است که احتیاج به علم لدنی ندارد، امّا برخی مسایل وجود دارد که معیارها را مشخص می‌کند که حق و باطل چیست و آن توسط علم خاص الهی فهمیده می‌شود. لذا این مناظرات بر هر دو بخش از علم امام استوار است و ما می‌توانیم از شیوه‌های امام استفاده کنیم، به هر حال ما باید با احیای سنت مناظره سالم هر چه بیشتر در جهت تقریب مذاهب و کم کردن تفرقه‌ها بکوشیم که اساساً یکی از ثمرات مهم مناظره این است که دو طرف بیشتر به نظرات یکدیگر آشنا می‌شوند و خیلی از فاصله‌ها از این طریق از بین خواهد رفت.

منبع: فارس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
17شهریور..........
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

به نقل از فارس، سیاوش امیری از شعرای انقلاب اسلامی به تازگی سروده‌ای در ارتباط با واقعه خونین هفده شهریور و جمعه سیاه ۵۷ سروده که در ادامه می‌خوانید:
 

جمعه‌ی تلخ و ناگواری بود
هفدهم روز مـاه شهـــریـور

شاه دیوانـه‌ی ستم پیشه
مرتکب شد جنـایـتی دیگــر

حکم تیر آمد و به دستورش
قتـل عـام بزرگ مــردم شد

همگان را به تیر می‌بستند
موج مــردم پر از تلاطم شد

ژالـه شد لاله‌زار خـون آلـود
پیر و بُرنا به خون خود غلتان

از سقـوط ستم خـبــر دادنـد
جـان نـثــاران مـــلّتِ ایــــران

هفدهم روز مـاه شهـــریـور
روز رخـداد نـفــرت و فــریـاد

روز رسوایــی ستـمـگــرهـا
روز درهــم شکـستن بیـداد

اوخ اوخ! چه روز تلـخـی بود
هفدهم روز مـاه شهـــریـور

بر ستمکـار لاله کُش نفـرین
لاله‌ها شد به تیغ کین پَرپَر

خون به میدان ژاله شد جاری
ازدحـامی ز کُـشتـــه‌ها بــرپا

بهــر بـرچـیــدن ستــم آن روز
یکصــدا شد تمــام نـجـــواها

روز مـلـّت مـقــابـل طاغــوت
روز پیـکـار نــور و ظلـمـت بود

روز هُـشیـاری هـمـــه مـردم
روز رسـواگـــــر جـنــایـت بود

یاد آن جمعه‌ی سیه کز خون
سینه ی ژالــه پُر حـرارت شد

تا ابــد مـانـدگــار و جـــاویـدان
حاصلش مایه‌ی سعادت شد

هرگــز از یـاد مردمــان نرود
هفدهم روز مـاه شهـــریـور

کرده روشن اجاق اذهان را
همچو آتش به زیر خاکستر

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خواب دیدم........
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 18 شهريور 1393

آشیخ مرتضی حائری رو خواب دیدم
حواسم بود که از دنیا رفته، پرسیدم اوضاعتون چطوره؟!
ظاهرا خوشحال بود
گفت:
روح از بدنم جداشد، درست مثل اینکه لباس از تنم دربیارند
خودم را میدیدم
مات ومبهوت
ازتنهایی گوشه ای غمگین نشستم
ناگهان صدایی شنیدم!
وحشت کردم! مردم نبودند!
بیابان بود و برهوت، با فضایی سنگین!
دونفر داشتندنزدیک میشدند
تمام وجودشان آتش،که چشمانشان را نمی دیدم!
بمن اشاره میکردند!
ازترس میلرزیدم
خواستم دادبزنم، نمیشد! فقط دهنم باز و بسته میشد!
داشت نفَســــم بند می آمد؛
خدایا...
ناگهان صدایی دلنوازشنیدم
نوری دیدم که هرچه نزدیکتر میشد آن دونفر دورتر..
تاجاییکه ناپدید شدند

نفس راحتی کشیدم
آقایی ازجنس نور
پُر ازعظمت
لبخندی زد وگفت:
«آقای حائری! ترسیدی؟»
زبونم بازشد؛
ترس؟! بله آقا! اگر دیرتر آمده بودیدحتما زَهره تَرک میشدم
وخدا میداند چه برسرم می آوردند!
راستی! نفرمودید شماچه کسی هستید؟

او با لبخندمهربانی گفت:
«من علی ابن موسی الرضا هستم. آقای حائری! شما ۳۸مرتبه به زیارت من آمدید، منم ۳۸مرتبه به بازدید شما می آیم. این اولین مرتبه اش بود! ۳۷بار دیگرخواهم آمد...»

از: آیت الله مرعشی نجفی ره


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نقشه کشف ۲۵ گنج معنوی دنیا
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393
امام صادق علیه السلام در ذیل روایتی جالب آدرس ۲۵ گنج دنیا را منتشر می کند.
 

  به نقل از روضه نیوز؛ امام صادق علیه السلام در ذیل روایتی جالب می فرمایند:

۱ - طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ: بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.

۲ - و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة: و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه گیری مثبت و سازنده یافتم.

۳ - و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»: و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله یافتم.

۴ - و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی: سرعت در ورد به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

۵ - و طلبتُ حب الموت، فوجوته فی تقدیم المال لوجه الله: و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت انفاق برای خشنودی خدای تعالی یافتم.

برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس، تو پیش فرست


۶ - و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی ترک المعصیة: و شیرینی عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.

۷ - و طلبت رقة القلب، فوجدتها فی الجوع و العطش: و رقت نرمی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی روزه یافتم.

۸ - و طلبت نور القلب، فوجدته فی التفکر و البکأ: و روشنی قلب را جستجو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

۹ - و طلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة: و آسانی عبور بر صراط را جستجو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.

۱۰ - و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاة اللیل: و روشنی رخسار را جستجو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.

۱۱ - و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الکسب للعیال: و فضیلت جهاد را جستجو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.

۱۲ - و طلبت حب الله عزوجل، فوجدته فی بغض اهل المعاصی: و دوستی خدای تعالی را جستجو کردم، پس آن را در دشمنی با گنهکاران یافتم.

۱۳ - و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله: و سروری و بزرگی را جستجو نمودم، پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.

۱۴ - و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال: و آسایش قلب را جستجو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.


۱۵ - و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر: و کارهای پر ارزش را جستجو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.

۱۶ - و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم: و بلندی قدر و حسب را جستجو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.

۱۷ - و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع: و عبادت را جستجو نمودم، پس آن را در پرهیزکاری یافتم .

۱۸ - و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد: و آسایش را جستجو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.

۱۹ - و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع: برتری و بزرگواری را جستجو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.

۲۰ - و طلبت العز، فوجدته فی الصدق: و عزت ارجمندی را جستجو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.

۲۱ - و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم: و نرمی و فروتنی را جستجو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.

۲۲ - و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة: و توانگری را جستجو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.

قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را


۲۳ - و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن: و آرامش و همدمی را جستجو نمودم، پس آن را در خواندن قرآن یافتم.

۲۴ - و طلبت صحبة الناس، فوجدتها فی حسن الخلق: و همراهی و گفتگوی با مردم را جستجو نمودم، پس آن را در خوشخویی یافتم.

۲۵ - و طلبت رضی الله، فوجدته فی برالوالدین: و خوشنودی خدا تعالی را جستجو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.

منبع: مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۷۳ - ۱۷۴، ح ۱۳۸۱۰ باب ۱۰۱ : باب نوادر ما یتعلق بابواب جهاد النفس و ما یناسبه: من مجموعه الشهید رحمه الله تعالی: حدیث


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
فرمول امام صادق(ع) برای رفع تندخویی
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393
امام صادق(ع) می‌فرمایند: روحیه دشمنی ندارد مگر کسی که یا در دینش شک دارد و یا از خداوند نمی‌ترسد. این فرمول امام صادق(ع) فرمولی بسیار اساسی و مؤثر است که فهم عمیق آن، ریشه تمام تندی‌ها و تیزی‌ها را در درون انسان خواهد خشکاند.

  به نقل از فارس، محمد شجاعی در تازه‌ترین درس اخلاق خود با محوریت «خانواده آسمانی» به بیان موضوع «آثار دشمنی‌ها و مشاجرات» پرداخته است که تقدیم علاقه‌مندان می‌شود:

سردی روابط عاطفی و تولید نفرت

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «من زرع العداوه، حصد ما بذر»؛ هرکس دشمنی بکارد، همان را که کاشته درو می‌کند. این قانون کلی را هرگز از خاطر نبریم؛ انسان همان چیزی را درو می‌کند که کاشته است. از نگاه اهل بیت علیهم‌السلام، بگومگو و مشاجره به قدری زشت است که چنین افرادی را از شفاعت خود محروم می‌دارند. چرا که آثار مراء بر قلب آن‌قدر مهلک است که توان طی مدارج کمال را از آن سلب می‌کند.

اهل مراء و تخاصم، بعد از تولد به برزخ، عذاب‌های هولناکی را تا روز قیامت تجربه می‌کنند و در روز قیامت که تمام شیعیان چشم امید به شفاعت اهل‌بیت علیهم‌السلام دوخته‌اند، از چنین امتیازی نیز محروم می‌مانند. بنابراین می‌توان گفت که روحیه مراء و خصومت سبب محرومیت انسان از نگاه خداوند و خانواده آسمانی‌اش می‌شود.

وقتی دو نفر با هم به مشاجره می‌پردازند، این مشاجره، قطعاً در روابط عاطفی آنها تأثیر گذاشته و محبت میان آنها را به سمت سردی و سستی سوق می‌دهد، از همین رو به کسانی که مایلند روابط گرم و عمیق خود را با همسر، فرزند، والدین، و افراد دیگر حفظ کنند توصیه می‌کنیم که کاملاً هوشیارانه از روابط خود مراقبت نموده و آن را از قیل و قال، بحث، مشاجره و خصومت در امان بدارند.

یک پدر و مادر آگاه، یک فرزند مؤمن و فهمیده، و یک همسر بهشتی باید قلباً باور کنند که مشاجره و قیل و قال هیچ نتیجه‌ای جز تولید جهنم در زندگی دنیوی و اُخروی آنان نخواهد داشت. بدخُلقی، بدزبانی، تکبر و خشونت، حتی اگر به از هم پاشیدگی کانون خانواده نیز نیانجامد، سبب می‌شود که انسان سلطنت خود را در قلب افراد خانواده از دست داده و گرمای محبت آنان را از خویش دریغ کند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که اولین و بزرگترین قربانی هر مشاجره، خود شخص قیل و قال کننده است که در حقیقت با این کار بر علیه خویش عمل نموده است. موضوع جالب اینجاست که شیطان چقدر در این امر بدیهی، باز هم ما را مورد حمله قرار می‌دهد.

کسی که با قیل و قال، درگیری، غُر زدن، مچ گیری، ایراد و... سعی در حفظ محبوبیت و موقعیت خویش دارد به نتیجه‌ای عکس دست یافته و حتماً منفور دیگران خواهد شد نه محبوب آنان.

تنها یک راه برای حفظ محبوبیت وجود دارد و آن رفتاری آمیخته با متانت، گذشت، مهربانی و وقار است. یک مؤمن باید آن‌قدر قدرت پیدا کند که دنیا نتواند او را له نموده و به حقارت بکشاند. کسی که در برابر دنیا زانو نزد، دیگر به قیل و قال و مشاجره نخواهد افتاد. چرا که مراء و مشاجره از ویژگی‌های انسان‌های ضعیف و کوچک است.

سقوط قلب انسان و خسران او در دنیا و آخرت

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «من زرع العدوان، حصد الخسران»؛ کسی که دشمنی می‌کارد، خسران برداشت می‌کند. وقتی دنیا و لذت و شادمانی آن از بین رفت و آخرت به آتش کشیده شد، دیگر سرمایه‌ای برای انسان باقی نمی‌ماند. حماقت اهل تخاصم، صدها بار بیشتر از حماقت کسانی است که دنیا را در لذت گناهان گوناگون سپری می‌کنند و در آخرت به عذاب الهی دچار می‌شوند. چرا که اهل مراء و تخاصم، نه لذت دنیا را می‌چشند و نه لذت آخرت را.

قلب، تنها دارایی هر انسانی است. اضطراب، خشم، گرفتگی، کینه و عداوت، قلب را ساقط نموده و باطن انسان را به آتش می‌کشند. وقتی کسی این تنها دارایی خود را در رحم دنیا از دست داد، دیگر سالم به برزخ متولد نخواهد شد و خسرانی از این عظیم‌تر برای هیچ کس رُخ نخواهد داد.

دست و پا زدن در جهنم اخلاق

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «بئس الزاد إلی المعاد، العدوان علی العباد»؛ چه بد توشه‌ای است برای معاد انسان، دشمنی با بندگان خدا.

می‌دانیم که فحشاهای باطنی، بدترین نوع فواحش بوده و جهنم اخلاق، بسیار طولانی‌تر از جهنم اعمال است. گاه یک خُلق بد، انسان را چندین هزار سال در برزخ معطل نموده و به عذاب گرفتار می‌سازد. هر خُلق بد یک سرطان بدخیم برای روح به شمار می‌رود. آیا همان‌گونه از بیماری‌ها و سرطان‌های جسم می‌ترسیم، از سرطان‌های روح نیز هراس داریم؟ آیا کینه، تکبر، خودبینی، حسادت، زودرنجی، خصومت و... برای ما به اندازه ضعف‌های جسمی وحشت‌آور و تکان دهنده هستند؟

دشمنی و خصومت، یکی از بیماری‌های خطرناک روح است. اگر به این بیماری مهلک مبتلا هستیم، باید تصمیمی جدی و سریع برای درمان آن گرفته و به سرعت برای رهایی و نجات خود اقدام کنیم.

این توهم زاییده دست شیطان است؛ من باید به گونه‌ای رفتار کنیم که کسی نتواند به من زور بگوید و یا حق مرا بخورد، من باید طوری برخورد کنم که دیگران مرا ساده و زودباور نپندارند.

همین توقعات سبب بروز اختلافات، دشمنی‌ها و کینه‌ها می‌شود و دقیقاً نتیجه‌ای برعکس تصورات انسان برجای می‌گذارد. یک مؤمن زیرک به قدری از توهمات شیطانی، هوشیارانه و به سرعت می‌گریزد که دیگران او را ساده و زودباور می‌انگارند.

گرفتار ماندن در لُجّه نادانی

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «رأس الجهل، معادات الناس»؛ سرآمد نادانی، دشمنی با مردم است.

کاری احمقانه‌تر از دشمنی با مردم در جهان وجود ندارد. مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می‌فرمایند: تمام علم اخلاق در دو کلمه جمع شده است: مرنج و مرنجان.... و این‌کار، کار آسانی نیست. اول باید بیاموزیم که حادثه‌‌ای در بخش‌های پایینی ما را از آغوش خداوند جدا نکند. اگر به خاطر امری از امورات دنیا میان ما و خداوند فاصله افتاده و از آغوش خانواده آسمانی‌مان جدا شده‌ایم، به این معناست که هنوز خداوند بزرگ تنها اله خود نپذیرفته‌ایم. فاصله گرفتن از آسمان، انسان را ضعیف می‌کند تا جایی‌ که حادثه‌ای، حرف ناحقی، ظلمی، توهینی، تحقیری و.... می‌تواند باطن ما را به آتش بکشاند.

تمام مشکلات موجود در جوامع (خودکشی‌ها، جنگ‌ها، درگیری‌ها، طلاق‌ها و...) نشان می‌دهند که انسان‌ها آمادگی انفجار در لحظات عصبانیت و آتش گرفتن در میادین خصومت را دارند و هنوز بعد از سال‌ها دینداری نمی‌توانند موجود وحشی درون خود را، آرام آرام نموده و تحت کنترل خویش درآورند. از همین رو به سرعت در آتش خصومت‌ها و درگیری‌ها گرفتار می‌شوند.

احساس نا امنی از انسان‌ها در آینده

امام سجاد (ع) می‌فرمایند: هرگز با کسی دشمنی نکن، هرچند گمان بری که به تو زیانی نمی‌رساند؛ و به دوستی با هیچ‌کس بی‌رغبتی نکن، زیرا نمی‌دانی که چه وقت به دوستی او محتاج می‌شوی و نمی‌دانی کِی از دشمنت ترسان می‌گردی. گاهاً دیده می‌شود که انسان‌های خودبرتربین، گروهی را ریز دیده و گمان زیان از سوی آنها نمی‌برند. به همین سبب به‌راحتی آنان را تحقیر نموده و به توهین و پرخاشگری می‌پردازند. چه بسا بعد از چنین دشمنی‌هایی چنان ضربه‌های عظیمی بر آنان وارد می‌گردد که حتی تصور آن نیز بر انسان ناممکن به نظر می‌رسید. از سویی ممکن است همین انسان‌هایی که روزی تحقیر شده‌‌اند، زمانی به مقامات برجسته‌ای برسند که توان آسیب رساندن به آنان را بیابند.

از طرفی بی‌رغبتی نسبت به دوستی انسان‌ها، کاری ناپسند و غیرعقلانی است. البته اگر در رفاقت و رفت و آمد با کسی، احتمال معصیت وجود دارد، باید علیرغم آن‌که محبتمان را به این دسته از افراد نشان داده و خیرخواهی خود را به آنان ثابت می‌کنیم، از حضور در جمع‌ها و مهمانی‌هایی که به معصیت آلوده‌اند، خودداری کنیم.

این قانون اساسی زندگی ما را، باید تمام انسان‌های پیرامونمان بدانند؛ خشنودی خداوند و رضایت خانواده آسمانی ما در نزدمان بسیار مهم‌تر و ارزشمندتر از خشنودی اطرافیان و عزیزان ما در زمین است و اگر در مواردی مجبور به انتخاب یکی از آنها باشیم؛ با رعایت احترام و مهرورزی به دیگران، رضایت خداوند و خانواده آسمانی‌مان را برمی‌گزینیم.

دفاع خداوند از مؤمنان

امام جواد (ع) می‌فرمایند: با هیچ‌ کس دشمنی نکن، تا آن‌گاه که بدانی رابطه او با خدای متعال چگونه است. اگر او انسان خوبی است، خداوند او را تسلیم تو نمی‌کند، و اگر بدکار باشد، همین شناخت تو از او، تو را کفایت می‌کند.

قبل از درگیر شدن با هر کسی، ابتدا باید ارزیابی‌اش نموده و رابطه‌اش را با خداوند محک بزنیم. اگر رابطه گرم و خوبی با خداوند دارد، قطعاً خداوند از او دفاع خواهد نمود، زیرا او تکیه‌گاهی به قدرت غیب دارد. اما اگر انسان خوبی نیست، همین جهنمی که در آن غوطه‌ور است، جزای نفس اوست و او اساساً ارزش دشمنی کردن ندارد.

دشمنی‌ها و ضعف پایه‌های دین در انسان

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «لا یغاصم إلا شاکٍّ فی دینه، ‌اَو من لا ورع کنه»؛ روحیه دشمنی ندارد مگر کسی که یا در دینش شک دارد و یا از خداوند نمی‌ترسد.

این فرمول امام صادق (ع)،‌ فرمولی بسیار اساسی و مؤثر است که فهم عمیق آن، ریشه تمام تندی‌ها و تیزی‌ها را در درون انسان خواهد خشکاند.

امام صادق (ع) ریشه خصومت را در دو چیز می‌داند:

۱- شک در دین و عدم پذیرش قلبی آن با اعتقادی راسخ
۲- عدم تجهیز انسان به سلاح ورع (ترس و حیا از خداوند)

مشاجره، تخاصم، قیل و قال، مراء و ... رفتارهایی هستند که از این دو دسته از افراد صادر می‌شود.

حال به روایتی از امیرالمؤمنین علیهم‌السلام توجه کنید:

از مشاجره‌ها بپرهیزید که شک و تردید به بار آورند و عمل را بی‌اجر کند.

قرار دادن این دو روایت، انسان را به نتیجه‌ای حیرت‌آور می‌رساند:

ضعف اعتقادات دینی (شک در دین)، سبب تولید مشاجرات و دشمنی‌ها می‌شود و بالعکس، مشاجرات و دشمنی‌‌ها، سبب بروز شک و تردید در دین شده و انسان را سست و ضعیف می‌کند.

فراموش نکنیم که حتی برای امر به معروف و نهی از منکر که یک واجب الهی است نباید تندی به خرج داده و یا به قیل و قال و مشاجره تن داد. حتی در جایی که انسان احتمال اثر در طرف مقابل نمی‌بیند، نباید به این واجب الهی عمل نماید، زیرا نتیجه‌ای عکس خواهد داد.

هر مشاجره، سبب از بین رفتن اثرات اعمال خیر در نفس شده و اجر آنها را ضایع می‌کند. گاه انسان با یک مشاجره، یک دریا جهنمِ خاموش شده را دوباره برای خود روشن می‌کند. (در جلسه بعد در این خصوص مفصل بحث خواهیم نمود.)

ریخته شدن آبروی انسان

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: مشاجره، نادانی انسان را آشکار می‌کند و چیزی بر حق او نمی‌افزاید.

آموختیم که دشمنی ‌با مردم رأس تمام جهل‌هاست و مشاجره این جهل بزرگ را برای دیگران آشکار می‌سازد. مشاجره علاوه بر این آبروریزی، هیچ فایده‌ای برای انسان نداشته و هیچ حقی را برای او زنده نمی‌کند، بلکه تنها محصول آن، ایجاد نفرت و جهنم است.

باید این توهم شیطانی را از ذهن خود بیرون کنیم زیرا با تندی و خشونت حقی زنده نخواهد ش


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بهترین دستور العمل برای حل شدن مشکلات
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393
در خصوص خواص این آیات، بزرگان فرموده اند که تأثیرآن در گشایش روزی و برکت در رزق مجرب و تضمینی است اما باید با اخلاص و مداومت خوانده شود.
 

  به نقل از تبیان، اگر بنا باشد تا آیه ای از قرآن کریم را بعنوان مجرب ترین آیه جهت وسعت رزق و روزی و گشایش کسب و کار و خیر و برکت بدانیم، بدون شک آن آیه؛ آیات ۲و۳ سوره طلاق است که به و من یتق الله مشهور می باشد.

در خصوص خواص این آیات، بزرگان فرموده اند که تأثیرآن در گشایش روزی و برکت در رزق مجرب و تضمینی است اما باید با اخلاص و مداومت خوانده شود.

پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) فرمود: من آیه اى را در قرآن مى شناسم که اگر تمام انسانها دست به دامن آن شوند براى حل مشکلات آنها کافى است و آن آیات سوّم و چهارم سوره طلاق است : «وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْىء قَدْراً»

هر کس تقوای الهی پیشه کند و از گناه دوری کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد و هر کس بر خدا توکل نماید، خدا او را کفایت می کند و خداوند فرمان خود را به انجام می رساند و خدا برای هر چیزی اندازه ای داده است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: وقتی آیه فوق نازل شد، عده ای درها را به روی خود بسته و رو به عبادت آوردند و گفتند : خداوند روزی ما را عهده دار شد.

این خبر به گوش پیغمبر رسید. کسی را نزد آنها فرستاد که چرا چنین کرده اید؟ هر کس چنین کاری کند دعای او مستجاب نمی شود. بر شما باد بر کار و تلاش همراه با تقوا.

بنابراین هرگز مفهوم آیه، این نیست كه انسان تلاش و كوشش براى زندگى را به دست فراموشى بسپارد و بگوید : در خانه‏ می ‏نشینم و تقوا پیشه می ‏كنم و ذكر لا حول و لا قوة الا باللَّه می ‏گویم تا از آنجا كه گمان ندارم به من روزى می رسد، نه هرگز مفهوم آیه چنین نیست، هدف تقوى و پرهیزكارى توأم با تلاش و كوشش است، اگر با این حال درها به روى انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمین فرموده است.

و لذا در حدیثى می خوانیم كه یكى از یاران امام صادق علیه السلام عمر بن مسلم مدتى خدمتش نیامد، حضرت جویاى حال او شد، عرض كردند: او تجارت را ترك گفته، و رو به عبادت آورده، فرمود: واى بر او!
اما علم ان تارك الطلب لا یستجاب له‏: آیا نمی داند كسى كه تلاش و طلب روزى را ترك گوید دعایش مستجاب نمی ‏شود.

سپس افزود: جمعى از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتى آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ نازل شد درها را به روى خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند روزى ما را عهده ‏دار شده! این جریان به گوش پیامبر رسید، كسى را نزد آنها فرستاد كه چرا چنین كرده ‏اید؟ گفتند: اى رسول خدا! چون خداوند روزى ما را تكفل كرده و ما مشغول عبادت شدیم، پیامبر صلی الله و علیه وآله فرمود: «انه من فعل ذلك لم یستجب له، علیكم بالطلب»

هر كس چنین كند دعایش مستجاب نمی شود، بر شما باد كه تلاش و طلب كند. (تفسیر نمونه، ج‏۲۴، ص ۲۳۸)


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هشت ذکر مهم و برگزیده از امام هشتم (ع)
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393

مداومت بر ذکرهای الهی را می توان یکی از زیباترین جلوه های ارتباط عاشقانه با خدا و اساسی ترین راه های سیر و سلوک بر شمرد که زبان و قلب انسان با آنها سرزنده و شاداب می ماند.
 

  یاد و نام خدا همراه با ذکر او آثار و فایده های شگفت آور و بی نظیری دارد که هریک از آنها می تواند در سازندگی روحی و اخلاقی انسان تاثیر به سزایی داشته باشد. آثار برخی از این ذکر ها از نگاه امام رضا علیه السلام را مرور می کنیم.

«یا حیُّ یا قیُّوم»

امام رضا علیه السلام می فرماید:هر شخص مؤمن این دو اسم را ورد خود سازد، عمرش دراز شود و در دل‏ها تصرّف کند و محبوب خلایق گردد. ( خواصّ آیات قرآن کریم: ۶۸)

«یا حیُّ یا قَیّوم» دو اسم از اسماء جلاله الهى است که چون با هم گفته مى ‏شوند یک‏ ذکر حساب مى ‏شود.

«یا مَلِک»

امام رضا علیه السلام می فرماید: هر شخص مؤمنی این اسم را نوزده مرتبه با نیّت خالص و توجّه به خدا و معناى‏ آن بخواند، از خلق بى ‏نیاز گردد و در دنیا و آخرت مرفّه‏ الحال شود. ( خواصّ آیات قرآن کریم: ۶۹ )

«یا حَفیظ»

امام رضا علیه السلام می فرماید: هر شخص مؤمنی اسم «حَفیظ» را در روز جمعه بعد از نماز ۹۹۹ ‏مرتبه، با نیّت خالص و توجّه به خدا و معناى آن بخواند، و با خطّ ریز بنویسد و آن را تعویذ ساخته بر بازو بندد، از وسوسه شیطان، شرّ سلطان، خیالات ‏فاسده و باطله و ضرر درّندگان و حیوانات موذى در امان بماند.( خواصّ آیات قرآن کریم: ۷۱)

«یا باسط»

امام رضا علیه السلام می فرماید: هر شخص مؤمن در وقت سحر با طهارت دست به سوى آسمان بردارد و ده ‏مرتبه با نیّت خالص و توجّه به خدا و معناى آن بگوید: «یا باسِط» و به ‏روى خود بمالد، هرگز محتاج نگردد و از غم فقر و نیازمندى رهایى یابد و از جایى که گمان نداشته باشد نعمت به او رسد و روزى او فراوان شود.( خواصّ آیات قرآن کریم: ۷۳ )

«یا فتاح»

امام رضا علیه السلام می فرماید: هر شخص مؤمن در روز جمعه بعد از نماز صبح، هفتاد مرتبه با نیّت خالص وتوجّه به خدا و معناى آن، دست بر سینه گذارد و بگوید: «یا فَتَّاح»، غفلت ‏از دل او خارج شود و خداوند متعال درِ دلِ او را به سوى عالم نور و معنى ‏مى ‏گشاید.( خواصّ آیات قرآن کریم: ۷۷ )

«یا وَدُود»

از امام رضا علیه السلام روایت شده برای رفع اختلافات در زندگی و ایجاد همدلی و مهربانی میان همسران هزار و یک مرتبه این اسم‏ را بر مویز یا خوراکى دیگر با نیّت خالص و توجّه به خدا و معناى آن بخواند و مرد و زن هر دو از آن بخورند.( خواصّ آیات قرآن کریم: ۷۷)

«یا قُدُّوس»

از امام رضا علیه السلام روایت شده: هر شخص مؤمن اوّل ظهر این اسم را صد و هفتاد مرتبه با نیّت خالص و توجّه ‏به خدا و معناى آن بگوید، دل او نورانى شود و از وسوسه شیطان در امان باشد.( خواصّ آیات قرآن کریم: ۸۲)

«یا سَلام»

از امام رضا علیه السلام روایت شده: هر شخص مؤمن صد و سى و یک مرتبه اسم «سَلام» را با نیّت خالص وتوجّه به خدا و معناى آن بر بیمار بخواند، آن مرض برطرف شود.

و نیز آن حضرت فرمودند: اگر شخص مؤمن این اسم را بر نقره نقش کند و همیشه همراه خود نماید به ‏شرطى که با طهارت باشد، از شرّ شیطان حفظ گردد و بر دشمنان غلبه یابد و باایمان سالم از دنیا برود.( خواصّ آیات قرآن کریم: ۸۲)/قدس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شخصیت شناسی در حمام
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 11 شهريور 1393


هنگامیکه به حمام می‌روید اول کدام قسمت بدن‌تان را می‌شوئید؟ (شخصیت شناسی)

هنگامی‌که به حمام می‌روید اولین قسمتی که از بدنتان را می‌شورید کدام ناحیه است؟ این موضوع که شما هنگامی‌ که به حمام می‌روید کدام ناحیه از بدنتان را می‌شورید دارای روان شناسی جالبی می‌باشد.
آیا شما به حمام میروید اول صورت، زیر بغل، موهای سر، قفسه سینه یا شانه هایتان را می‌شورید؟ یا سایر اعضای بدنتان را می‌شورید.

آیا تا کنون به پاسخ این سوال فکر کرده اید آیا به این موضوع دقت کرده‌اید ؟؟قبل از اینکه این متن را بخوانید اول تصمیم بگیرید و فکر کنید که کدام ناحیه از اعضای بدنتان را در ابتدا می‌شورید و بعد این تست را ادامه دهید.


اگر شما شخصی هستید که هنگام ورود به حمام صورت خود را می‌شورید:

پول برای شما اهمیت بسیاری دارد اما نسبت به اهمتی که پول در زندگی شما دارد کوشش کمی‌برای به دست آوردن آن انجام ‌می‌دهید سطح تقاضا و تلاش شما دارای توازن نمی‌باشد . در صحبت های خود خیلی پایبند صداقت نیستید و برای اینکه به مقصود خود برسید گاهی اوقات صداقت خود را فراموش می‌کنید . افرادی که در اطراف شما هستند به دلیل رفتارهای متفاوتی که شما انجام می‌دهید قادر به درک صحیحی از شما نیستند ولی شما به تفکرات دیگران راجع به خودتان اهمیت زیادی نمی‌دهید و معمولا کارهایی را که خودتان دوست دارید و طبق خواسته و میل خودتان باشد انجام می‌دهید.

اگر شما شخصی هسیتد که ابتدا زیر بغل خود را می‌شورید:

شما شخصی قابل اعتماد و بسیار مسئول هستید و هر کاری که بر عهده شما گذاشته می‌شود را به خوبی انحام می‌دهید . شخصی کاملا مردمی‌هستید و به همین دلیل و ویژگی که دارید بسیاری از افراد مطیع شما هستند و ارزش بالایی را برای شما قائل هستند ، زیرا شما اگر دوستی داشته باشید که در قطب شمال زندگی کند و به کمک شما احتیاج داشته باشد بلافاصله با شنیدن این خبر به کمک او می‌روید . اما توصیه می‌کنیم اینقدر صادق نباشید زیرا باعث می‌شود که متحمل ضربات جبران ناپذیری شوید .

اگر شما شخصی هستید که ابتدا موهای سر خود را می‌شورید:
این افراد هنرمند، خلاق، هستند و معمولا دارای افکاری مثبت هستند که باعث می‌شود دیگران را به خود جذب کنند . این افراد معمولا آنقدر در رویاهایی خود غوطه ور می‌شوند که گاهی فراموش می‌کنند در حال حاضر و در این زمان به سر می‌برند . برای به دست آوردن پیروزیها و موفقیت ها با تلاش مدام و پیوسته پیش می‌روید . شما قادر به درک موضوعاتی هستید که دیگران نمی‌توانند آن را درک کنند . موقعیت اجتماعی برای شما بسیار مهم تر از جنبه ی اقتصادی آن می‌باشد. به خانواده و دوستانتان اهمیت زیادی می‌دهید.

اگر شما شخصی هستید که اول قفسه‌ی سینه تان را می‌شورید:

شما شخصی هستید که زیاد اهل حرف و سخن نیستید و ترجیح می‌دهید در مورد کاری صحبت نکنید تا این کار به اتمام برسد و بعد در مورد آن صحبت می‌کنید ، آدمی‌رک هستید.آرامش خیال و آسودگی بزرگترین هدف شما در زندگی است . شما شخصی هستید که نمی‌توانید افرادی که به نوعی حواس پرت یا پریشان هستند تحمل کنید . شما همیشه تمایل به کارهای جدید و نو دارید و از تمام وقایع جدید و متنوع استقبال می‌کنید .

اگر شما شخصی هستید که اول شانه‌هایتان را می‌شورید:

این افراد معمولا در همه‌ی کارهای خود با ناامیدی وارد می‌شوند به همین دلیل نمی‌توانند پیروز میدان شوند جون از ابتدای امر با نا امیدی وارد می‌شوند . علی رغم توانایی های زیادی که دارید تا کنون پیشرفت قابل توجهی نصیب شما نشده است . دوست دارید وقت خود را در تنهایی بگذرانید و از تفریحات جمعی فراری هستید . پول برای شما در زندگی تان تاثیری وافر و باور نکردنی دارد در حالی که بر تمام قعالیت های شما تاثیر مستقیمی‌دارد .

سایر نقاط بدن:
شما شخصی بسیار متعادل هستید، به راحتی می‌توانید درون خود را کنترل کنید و بر احساسات قلبی تان فائق شوید . شما فردی فعال و پویا نیستید باید این موضوع را یاد بگیرید که این حس را در خود بیدار سازید تا بتوانید زندگی تان را از هیجان سرشار کنید . شما شخصی دوست داشتنی هستید و به هر مجلسی که قدم بگذارید دوستان زیادی را برای خود پیدا می‌کنید.



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سنت های دست وپاگیر ازدواج
نویسنده : فهیمه
تاریخ : یک شنبه 9 شهريور 1393
سنت‌های دست‌ و‌ پاگیر در ازدواج
امیرحسین بانكی‌پور فرد
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۴۵
 
 
وجود چشم و هم‌چشمی، زیاده‌خواهی در بین دختران و پسران و خانواده‌های آنان و توقع و انتظارات زیاد و بی‌‌مورد افراد و خانواده‌ها می‌تواند سبب افزایش سن ازدواج و بروز تجرد قطعی در دختران و پسران باشد.

دکتر امیرحسین بانکی پور فرد: رهبر معظم انقلاب در دیدار افطاری دانشجویان امسال از مسأله‌ای که در حاشیه‌ی صحبت‌های یک دانشجو مطرح شد، به عنوان مسأله‌ای مهم یاد کردند و ضمن گله‌مندی از نگاه بی‌تفاوت به ازدواج جوانان و تبعات آن فرمودند: «به نظر من بر روى مسأله‌‌ى ازدواج جوان‌ها، خود جوان‌ها، اولیاى خانواده‌‌هایى که جوان‌ها متعلق به آن‌ها هستند، و مسئولان ذى‌‌ربط مرتبط با دانشگاه، فکر کنند و تصمیم بگیرند. نگذاریم سن ازدواج -که امروز متأسفانه بالا رفته؛ به‌خصوص در مورد دختران- ادامه پیدا بکند. بعضى از تصورات و سنّت‌هاى غلط در مورد ازدواج وجود دارد که این‌ها دست‌‌وپاگیر است، مانع از رواج ازدواج جوان‌ها است. این سنت‌ها را باید عملاً نقض کرد.»
 
ازدواج امری ساده، بی‌تکلف و بدون تشریفات است که طی آن، زن و مرد ضمن انشاء خطبه‌ی عقد، پیمان زندگی مشترک می‌بندند و مرد به مقدار امکاناتش، چیزی یا مبلغی را به‌ عنوان صداق و نشانه‌‌ی صداقت، تقدیم به همسر می‌کند.
 
سیره‌ی گفتاری و رفتاری پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله و اولیا‌ء دین، آَسان‌گیری در ازدواج است. پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرمایند: بهترین ازدواج‌ها آن است که آسان انجام شود. (نهج‌الفصاحة، ۱۳۸۵، ص ۴۳)

متأسفانه این حقیقت ساده در بعضی موارد، از مسیر سهل و بی‌آلایش خود خارج شده و به دلائل گوناگون، به آداب و رسوم و توقعات مادی و غیر مادی زایدی مبتلا شده؛ به طوری که موانع و مشکلات ازدواج را بیشتر کرده است. برخی از رایج‌ترین این موارد  به قرار زیر است:
 
* موانع فرهنگی یا اقتصادی!؟
به نظر بعضی، عمده‌ترین مانع ازدواج جوانان، مشکل اقتصادی است. البته این عقیده تنها مربوط به دوران فعلی نیست؛ در صدر اسلام نیز خیلی‌ها به این مشکل استناد می‌کردند، ولی پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله و اهل بیت علیهم‌السلام این مسأله را مانعی اساسی برای ازدواج نمی‌دانستند. پیامبر اسلام صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله فرموده‌اند: «هرکس از ترس فقر ازدواج نکند، حتماً نسبت به خداوند متعال بدگمان شده است.» (کلینی، ۱۳۶۵، ج ۵، ص ۳۳۱) حتی در جای دیگر به کسی که از فقر شکایت می‌کرد، توصیه فرمودند که ازدواج کن. بعد از عمل به توصیه‌ی ایشان، معیشت وی وسیع شد. (حر عاملی، ۱۴۰۹، ج ۱۴، ص ۲۵) قرآن کریم نیز صراحتاً بیان کرده: «إن یَکُونُوا فُقَراء یُغنِهِم ‌اللهُ مِن فَضلِهِ» (سوره مبارکه نور، ۳۲)
 
اما این‌که بسیاری از جوانان مجرد مشکلات اقتصادی را مانع ازدواج قلمداد می‌کنند در حالی است که بسیاری از آنان  از نظر سطح پایگاه ‌اقتصادی-اجتماعی وضع بهتری نسبت به جوانان متأهل دارند. (کاظمی‌پور، ۱۳۸۸: ش ۴۲، ۹۵-۷۵) این پدیده ریشه در گرایش به تجمل‌گرایی، کسب رفاه و توقع بیشتر از زندگی دارد که همگی ناشی از زیر‌بناهای فرهنگی است. بنابراین بخش بسیاری از موانع اقتصادی ریشه در موانع فرهنگی دارد. در همین زمینه رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:
«موانع فرهنگی ازدواج را دست کم نگیرید. البته موانعی هم وجود دارد، ولی همه اقتصادی نیست. موانع اقتصادی بخشی از مشکل است، عمده‌ موانع فرهنگی است؛ عادت‌ها، تفاخرها، تکاثر، چشم و هم‌چشمی‌ها، تجمل‌طلبی‌ها[...] این‌هاست که یک مقدار نمی‌گذارد آن کاری که باید انجام بگیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانواده‌هایتان این گره‌ها را باز کنید.» (۹ اسفند ۱۳۷۹، www.khemenei.ir)

«بدیهی است که توسعه‌ی شهرنشینی و تمرکز بر رفاه فردی یا فردگرایی، در رفتار‌های مربوط به ازدواج جوانان تغییر ایجاد نموده، اما مشکل مالی نمی‌تواند به عنوان عامل بازدارنده باشد، زیرا افرادِ متعلق به پایگاه‌های اقتصادی-اجتماعی بالاتر نیز به این مشکل اشاره کرده‌اند. بنابراین مشکلات مالی یک امر نسبی بوده و سطح انتظار فرد از زندگی می‌تواند تعیین‌کننده‌ی تشخیص فرد از مشکلات مالی باشد.» (کاظمی‌پور، ۱۳۸۷: ۲۷۷)
 
* سنت‌های دست و پاگیر
رعایت ترتیب سنی در ازدواج فرزندان، افزایش سطح توقعات و انتظارات غیر مادی فرد و خانواده و گرفتار شدن به نوعی آرمان‌زدگی و ایده‌آل‌خواهی افراطی در انتخاب همسر آینده، در کنار بالا رفتن سطح توقعات مادی، گرایش به تجمل‌گرایی، چشم و هم‌چشمی و شیوع آداب و رسوم دست و پاگیر و غلط، متأسفانه باعث نوعی وسواس، سختگیری و نهایتاً دلمردگی و دلزدگی برای انتخاب همسر و ازدواج در جوانان می‌شود.
 
گرایش پسران جوان برای احراز موقعیت‌های بالای اقتصادی-اجتماعی قبل از ازدواج و برخی دختران برای احراز موقعیت‌هایی همانند مردان و اشتغال در مشاغل خارج از خانه و ایجاد نوعی تغییر در نقش‌های جنسیتی، از آسیب‌های فرهنگی بزرگی است که اکنون دامنگیر بخشی از جامعه‌ی ما است. همچنین شیوع برخی بی ‌بند و باری‌ها و آزادی‌ها در روابط دختران و پسران،   جوانان را به نوعی بی‌رغبتی به ازدواج کشانیده است، زیرا در این حالت این افراد بدون پرداخت هزینه‌های مادی و معنویِ مسئولیت زندگی مشترک، اقدام به برقراری ارتباط با جنس مخالف، خارج از چهارچوب زندگی مشترک می‌کنند. در ادامه به بعضی موانع فرهنگی و اجتماعی به‌ طور خاص اشاره می‌شود:
 
* مشکلات خانوادگی
مشکلات خانوادگی یکی از موانع مهم ازدواج است؛ مشکلاتی همچون تفاوت سطح فرهنگی خانواده‌ها، افزایش سطح توقع خانواده‌ها در انتخاب همسر، دخالت‌ها و سختگیری‌های بی‌مورد، کفیل یا سرپرست خانواده بودن پسر، بیماری والدین، آسیب‌های اجتماعی خانواده مثل فوت، طلاق، اختلاف والدین، اعتیاد و سوء سابقه.

از آن‌جا که در جامعه‌ی ایرانی نهاد خانواده و تعاملات درون آن -علی‌رغم تحولاتی- هنوز ساختار سنتی خود را حفظ کرده است، پایگاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده و به‌ویژه  رفتار و تعاملات والدین می‌تواند نقش عمده و تأثیرگذار تقویت‌کننده یا بازدارنده در امر ازدواج و تداوم آن را در زندگی مشترک آینده‌ی فرزندان داشته باشد.

* سخت‌گیری جاهلانه و انتظارات بالا
عدم آگاهی نسبت به معیار‌های لازم برای انتخاب همسر مناسب می‌تواند به تأخیر در ازدواج، یأس یا ازدواج نا‌موفق بینجامد. در ضمن وجود چشم و هم‌چشمی، زیاده‌خواهی در بین دختران و پسران و خانواده‌های آنان و توقع و انتظارات زیاد و بی‌‌مورد افراد و خانواده‌ها می‌تواند سبب افزایش سن ازدواج و بروز تجرد قطعی در دختران و پسران باشد.
 
همچنین در شرایط فعلی به دلیل تقاضای کافی برای ازدواج از طریق پسران، ترسی در دخترانِ در ابتدای سن ازدواج از عدم دسترسی به همسر مناسب وجود ندارد. لذا توقع و انتظارات دختران و خانواده‌های آنان افزایش یافته است. این مسأله بر پسران تأثیر گذاشته و آنان را با نوعی بی‌رغبتی مواجه نموده که این خود زنگ خطری است برای دختران در آستانه‌ی انتخاب و خانواده‌های آنان تا به معضل دختران دهه‌ی ۵۰ مبتلا نگردند.
 
* نگرش‌های غلط
یکی از نتایج فرایند مدرنیزاسیون تغییر نگرش‌ها و ایده‌های افراد جامعه است «در دنیای مدرن امروزی افراد به نگرش‌هایی در زمینه‌ی انتخاب همسر دست یافته‌‌اند که دایره‌ی انتخاب همسر را محدود‌تر می‌کند. بنابر‌این با تغییر در نگرش‌های حاصل از مدرنیزاسیون، سن آغاز زناشویی بالا رفته و افراد در سنین بالاتری همسر انتخاب می‌کنند.» (کاظمی‌پور، ۱۳۸۸:ش۴۲، ۸۲)
 
متأسفانه یکی از نتایج این تغییر نگرش‌ها، غیر رسمی شدن ازدواج است. «استرانگ۱» (۲۰۰۸) در این باره می‌نویسد: غیر رسمی شدن ازدواج به معنی کمرنگ شدن هنجار‌های اجتماعی است که رفتار مردم را در رسوم معمول جامعه مانند ازدواج تعریف می‌کنند. در اثر تحولات گسترده‌ی اجتماعی، افراد قادر نیستند به درک مطلوبی از ازدواج و چگونگی رویارویی با آن برسند. از دیدگاه «شرلین۲»، با تبدیل زودهنگام ازدواج از حالت عرف به یک دوستی و همدمی، ازدواج به ازدواج فردی مبدل شده و در ازدواج فردی، هدف افراد بیشتر رفاه و کمال فردی است. (strong,۲۰۰۸,p:328)

همچنین تغییر معیار‌های گزینش همسر، خارج شدن شیوه‌ی همسرگزینی از شکل سنتی و تغییر نگرش جوانان نسبت به ازدواج و ترس و نگرانی ناشی از سوء سابقه‌ی ذهنی نیز از جمله موانع انتخاب مناسب است.
 
تحقیقات نشان می‌دهد که تقریباً دو-سوم از دختران و پسران مجرد جامعه‌ی آماری دوست دارند همسرشان را مستقیماً خود و از روی عشق و علاقه انتخاب کنند. در صورتی که بیش از دو-سوم از پاسخگویان متأهل و طلاق‌گرفته، ازدواج به شکل سنتی و با نظارت خانواده را بهترین نوع انتخاب می‌دانند. (کاظمی‌پور، ۱۳۸۸، ش ۴۲، ۸۹)

* نداشتن خواستگار مناسب
مسأله تحول زندگی‌های کنونی به‌خصوص در شهرهای بزرگ، مهاجرت‌ها، گسستگی‌های قومی و فرهنگی و عدم ارتباط‌های محلی باعث شده که فرصت‌های شناخت خانوادگی در بین خانواده‌ها کم شود. بنابراین خواستگارهای مناسب با شرایط خانوادگی دختران  کم می‌شود.

* سن
کم‌بودن سن و بالا بودن آن گاهی مانع است. البته صرف پایین‌بودن سن  نشانه‌ی عدم رشد عقلی نیست، بلکه سن کم اغلب باعث انعطاف‌پذیری، گذشت و نشاط روحی بیشتر  به همراه توقعات پایین‌تر و آسیب‌پذیری کمتر و سازگاری بیشتر با همسر و نهایتاً آرامش بیشتر زندگی خواهد شد.
 
«در بالا رفتن سن به‌خصوص در دخترانی که از سن بچه‌دار شدن آنها گذشته است نیز اکراه اطرافیان وجود دارد. در این‌جا این نکته را باید در نظر داشت که گاهی بالا رفتن سن منجر به کسب تجربه‌ی بیشتر در رسیدن به پختگی می‌شود و باید توجه داشت که «زوجیت» مستقل از فرزندآوری است. چه‌بسا افرادی در سنین پایین نیز از موهبت بچه‌دار شدن محروم هستند، اما بیشترین آرامش را در زندگی مشترک خود تجربه خواهند کرد.» (بانکی‌پور فرد، ۱۳۸۹: ۱۰)
 
بنابراین حفظ سلامتی و نشاط روحی و جسمی معطوف به رعایت نکات بهداشتی، پزشکی، ورزشی و تغذیه‌ای است. از این‌ رو می‌توان موانعی را که به خاطر کم‌بودن تفاوت سنی در جامعه مطرح می‌شود نیز در نظر نگرفت؛ خصوصاً که تمایل جوانان به ازدواج با همسالان بیشتر شده و طبق تحقیقات انجام‌شده (بانکی‌پور فرد، ۱۳۹۱، ج۲، ۸۳۴)، علی‌رغم ذهنیت عمومی، موفقیت این ازدواج‌ها هم بیشتر بوده است.
 
* مانع‌انگاری تحصیلات
«شوئن و چونگ۳» معتقدند: انصراف از ازدواج با عواملی همچون افزایش سطح تحصیلات و ... مرتبط است. (strong,۲۰۰۸,p:322) همچنین «در میان مهم‌ترین فاکتور‌های نظریه‌ی مدرنیزاسیون [مبنی بر دلائل افزایش سن ازدواج] می‌توان به گسترش فرصت‌های تحصیلی اشاره نمود.» (آستین‌افشان، ۱۳۸۰، ۱۵) نتایج بررسی در ایران نشان می‌دهد که گرایش به تحصیلات صرفاً ۲ تا ۳ سال منجر به افزایش میانگین سن ازدواج می‌شود. (کاظمی‌پور، ۱۳۸۸، ش ۴۲، ۹۳)

تحصیل و ازدواج هیچ‌کدام مانع دیگری نیست، اما نوع انتخاب مانع تحصیل است. پس با انتخاب صحیح فردی که تمایل به کسب تحصیلات بالا در همسر خود دارد و درک شرایط موجود در زمان تحصیل -از قبیل بیکاری، شغل پاره‌وقت، کم‌بودن اوقات فراغت و ...- از جانب همسر و خانواده‌ی او و نهایتاً پایین‌آوردن توقعات مادی و معنوی طرفین، می‌توان در زمان مناسب به ازدواجی پایدار دست یافت. البته بالا رفتن سطح تحصیلات می‌تواند به رشد فکری و کسب آگاهی بیشتر خانواده‌ها کمک کند و زمینه را برای انتخاب آگاهانه‌ فراهم سازد.
 
اما بالا رفتن سطح تحصیلات در پسران باعث به تعویق افتادن زمان سربازی، اشتغال ثابت و تعویق در آمادگی پسران برای ازدواج می‌شود. در دختران نیز به علت ایجاد دل‌مشغولی و دغدغه‌ی تحصیل، معمولاً ترجیح داده می‌شود ازدواج و کسب آمادگی به بعد از فراغت از تحصیلات موکول شود که این تعویق، به سخت شدن شرایط انتخاب می‌انجامد. همچنین در دختران با تحصیلات بالا  احتمال ازدواج با پسران هم‌ردیف -از لحاظ تحصیلی- پایین می‌آید و برعکس، در صورت عدم رعایت تناسب تحصیلی در انتخاب، ممکن است به تفاوت فکری و تفاهم کمتر در زندگی بینجامد. ازدواج‌های دانشجویی و ترغیب جوانان به ازدواج در دوران تحصیل با تأکید بر تعدیل خواسته‌ها و توقعات فرد و خانواده از زندگی مشترک و اتخاذ تدابیر خاص  می‌‌تواند به حل عمده‌ی این مشکل بینجامد.

* مسأله سربازی
سربازی یکی از مشکلات ازدواج پسران محسوب می‌شود؛ به‌خصوص در مورد جوانان دانشجو که به دلیل اشتغال به تحصیل، طی نمودن این دوران نیز به تعویق افتاده و نهایتاً به افزایش سن آنان می‌انجامد. این پدیده باعث مشکلاتی اقتصادی از قبیل عدم اشتغال به کار یا پرداختن به شغل پاره‌وقت یا حضور کمتر در کنار خانواده نیز می‌شود که در صورت اتخاذ تدابیر مناسب از جانب زوجین و خانواده‌ها مرتفع خواهد شد. البته اکنون وضعیت سربازی نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده و به‌خصوص برای متأهلان که این دوران را اغلب در شهر محل سکونت می‌گذرانند. در این حالت افراد نیمی از روز را به سربازی اختصاص می‌دهند و در نیمه‌ی دیگر روز به شغل پاره‌وقت می‌پردازند.

در رساله‌ای۴ که با راهنمایی این‌جانب دفاع گردید، بر اساس روش پدیدارشناسی مبتنی بر الگوی استیویک-کولایزی-کن۵، گروهی از جوانان مجرد و آماده به ازدواج با تمایزات مختلف شغلی، فرهنگی و سنی و تجربیات متنوع و متفاوت در مصاحبه‌ای نیمه‌سازمان‌یافته قرار گرفتند. حاصل نظرات آن‌ها در مورد موانع فرهنگی ازدواج را در جدول زیر می‌بینید:

 

موانع فرهنگی ازدواج
ردیف عنوان عوامل
۱
کمرنگ شدن ارزش‌های
اخلاقی و دینی در جامعه
گسترش فضای بی‌بندوباری در جامعه
تأثیر  منفی رسانه‌ها، ماهواره و فیلم‌های مستهجن
دسترسی راحت‌تر به راه‌های غیر از ازدواج
تفاوت در سطح و نوع دین‌داری
۲
تغییر باورها نسبت به
ازدواج و نقش زن
فرهنگ‌سازی غلط رسانه‌ها پیرامون زندگی
گسترش فرهنگ تجمل‌گرایی
نداشتن هدف درست و مشخص از ازدواج
انتظار زندگی بدون مشکل و کاملاً آماده
مانع‌دانستن ازدواج نسبت به پیشرفت تحصیلی و دیگر فعالیت‌ها
زیاده‌طلبی، قانع‌نبودن، افزایش سطح توقعات
در فکر ازدواج نبودن جوانان در سن مناسب ازدواج
جابجایی نقش زن و مرد و اعتقاد افراطی جامعه به اشتغال زنان
فرهنگ استقلال‌طلبی افراطی خانم‌ها
۳
باورها و آداب و رسوم
دست و پاگیر خانواده‌ها
فراوانی رسوم غیر ضروری (شیربها، پاتختی، زیرلفظی، رونما و ...)
چشم و هم‌چشمی، توقعات بی‌جا و زیاده‌خواهی
فرهنگ متفاوت در شهرهای مختلف
تکثر فرهنگی در جامعه
باور رعایت ترتیب فرزندان در ازدواج (وجود خواهر و برادر بزرگ‌تر)
به تعویق انداختن غیر منطقی ازدواج فرزندان
فرهنگ سن بالای ازدواج در فامیل
عدم درک شرایط زمان حال
مانع قلمداد نمودن سربازی برای ازدواج به‌موقع در فرهنگ جامعه
تفاوت فرهنگ فرد و خانواده
سختگیری در خانواده‌ها و عدم آسان‌گیری در زندگی و ازدواج
فرهنگ پدرسالاری یا مادرسالاری
تأثیر منفی اطرافیان در تأخیر ازدواج
مهریه‌های نجومی و سنجیدن ارزشمندی دختر با مهریه
تفاوت در انتظارات اقتصادی حاکم بر جوانان و خانواده‌ها
برخوردار نبودن از حمایت مالی خانواده
۴
عدم آمادگی خانواده برای ازدواج فرزندان
آماده‌نکردن شرایط برای ازدواج فرزندان
عدم توجه به تفاوت داشتن فرزندان در نیازهای جنسی
وابستگی بیش از حد جوانان و خانواده به یکدیگر
عدم رابطه‌ی صمیمی در خانواده
بی‌تفاوتی خانواده‌ی جوانان نسبت به حل مشکلات آن‌ها
۵
فقدان مهارت‌های فردی
برای زندگی
آماده‌نکردن جوان برای تشکیل زندگی یا بچه بارآوردن آن‌ها
رشدنیافتگی و عدم ثبات و استقلال فکری جوانان (حمایت‌های افراطی)
وجود رفتارهای ناپخته در مواجهه با مشکلات و روی دنده‌ی لج افتادن جوانان
بی‌مسئولیتی جوانان
عدم توانایی بروز خود برای ابراز نیاز به ازدواج
آماده نبودن شرایط روانی لازم برای ازدواج
بالا رفتن سطح تحصیلات بدون بالارفتن سطح آگاهی‌ها و مهارت‌ها
نبود فرهنگ مراجعه به مشاور و کمک گرفتن از دیگران برای ازدواج
۶ فقدان آموزش مهارت‌های
خواستگاری و انتخاب
رد کردن خواستگار برای انتخاب مورد بهتر
معطل ماندن برای ازدواج به خاطر پیدا نکردن مورد مناسب
عدم وجود مراکز همسریابی مطمئن و کارآمد
اهمیت بیشتر به مادیات در انتخاب همسر
آرمان‌گرایی و  فقدان واقع‌بینی در انتخاب
توجه بیش از اندازه به ظواهر در انتخاب همسر
وجود ملاک‌ها و معیارهای غلط و سختگیرانه در انتخاب همسر
عدم مهارت خانواده در برخورد با خواستگار
آشنا نبودن فرد با مهارت‌های خواستگاری
نداشتن قدرت تصمیم‌گیری به‌هنگام و امروز و فرداکردن
عدم صداقت در خواستگاری

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عارفی سی سال مرتب ذکر می گفت: 【استغفر الله ...】
نویسنده : فهیمه
تاریخ : یک شنبه 9 شهريور 1393

عارفی سی سال مرتب ذکر می گفت: 【استغفر الله ...】
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.

جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمدلله نابجاست!

روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره ی من چه؟
گفتند: مال شما نسوخته...
گفتم: الحمدلله ...
معنیش این بود که مال من نسوزد، مال مردم به درک!
آن "الحمدلله" از سر خودخواهی بود نه خداخواهی....


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

با هر کسی که ازدواج کردی اون بهترین کسی بوده که خدا برات انتخاب کرده!
ما توی روایات داریم که انتخاب همسر مهمه اما اون قدری که تو صداسیما میگن نیست !
استاد پناهیان:
شما باید خیلی شنیده باشین که آدم باید در انتخاب همسر دقت کنه ....
شما زیاد گوشتونو به این حرفا ندین!...
این از عجایب روزگار ماست ...
ببینید رفقا ...
ما توی روایات داریم که انتخاب همسر مهمه اما اون قدری که تو صداسیما میگن نیست !
...وقتی زیاد این حرف رو تو صداسیما بزنن
مردم کم کم به انتخابشون شک میکنن.. !
شک که کردن راحت دعوا میکنن ...
راحت که دعوا شد ...راحت طلاق گرفته میشه ...
خجالت آوره آمار طلاق تو کشور ما ...
بابا انتخاب همسر اونقدرها مهم نیست ...
با هر کسی که ازدواج کردی اون بهترین کسی بوده که خدا برات انتخاب کرده ..!
آقا..اینجا تو قرآن می فرمایند :
ما زندگی انسان روخلق کردیم برا چی ..؟
زندگیتو خلق کردیم برا امتحان ...
خب خدا بدونه تو داری می ری تو خونه ای که رشدت از بین میره خب نمیزاره ..!
انتخاب همسر یه امریه که عجیب و غریب مقدر شده ...
استخاره هم نمیخواد ..
هرکی میخواد با کسی ازدواج کنه دو رکعت نماز بخونه
بعدش صدبار بگه استخیرک یا الله ...
یه یا علی بگه بره جلو ...
جور شد ؛ راحت بزار جور شه ...
سخت گیری نکن ...
هوای نفست دخالت نکنه سخت نگیری ...
گاهی تو این انتخاب همسرها اینقده گناه میشه...
اینقده دلها شکسته میشه...
اینقدر شک و تردید به خدا میشه ....
... انتخاب همسر یه امریه که عجیب و غریب مقدر شده ...
هر کسی نمی تونه با هرکسی ازدواج کنه ...
خدا بدونه تو داری می ری تو خونه ای که رشدت از بین می ره خب نمی زاره ....
در مسئله خانواده ، قضیه رو از انتخاب همسر شروع نکنین...
مهمه،ولی زیادی به انتخاب درست اهمیت ندین ...
اون وقت همه به انتخاباشون شک میکنن ..!
( مهم رفتار تو با خانواد ته ..! )
پیامبر (ص) می فرمایند:
هرکسی میخواد خدا رو طیب و پاکیزه ملاقات کنه با همسرش بره پیش خدا.
...هرکی میخواد باصفا ، پاکیزه ...بره پیش خدا با همسرش بره...


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
میلاد باسعادت حضرت معصومه (س)مبارک باد
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 5 شهريور 1393

شبى گشتم مقیم گلشن قم

 سحر چون گل شكفتم با تبسّم

 

بلى چون گل شود با گل مقابل

در او لطف و صفا یابد تجسّم

 

چه گلزارى كه مى روبد نسیمش

غبار محنت و رنج و تألُّم

 

چه بانویى كه در اوصاف ذاتش

زبان را نیست یاراى تكلُّم

 

یگانه دختر باب الحوائج

گرامى خواهر سلطان ِ هشتم

 

مپوش از آستان فاطمه چشم

اگر دارى از او چشم ترحّم

 

بر این در هر كه ساید روى اخلاص

بفردوسش بود حقِّ تقدّم

 

زهى معصومه كاندر زهد و عصمت

كند مریم در این مكتب تعلّم

 

نگهبانند كشور را دو گوهر

فروزان تر ز مهر و ماه و انجم

 

از آن مردم ز قم جویند حاجت

كه قم شد كعبه حاجات مردم

 

«رسا» در وصف گلهاى نبوّت

كند طبع خدا دادش تَرنُّم

 

بخاک آستانش دادخواهان

نهاده رخ پى عرض ِ تظلّم

 

یكى تابان چو خورشید از خراسان 

دگر رخشان چو ماه از وادى قم

 

قاسم رسا

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تک رنگ جماعت باشیم نه همرنگ جماعت
نویسنده : فهیمه
تاریخ : سه شنبه 4 شهريور 1393

تک رنگ جماعت باشیم نه همرنگ جماعت

حق داریم،چون حس دیده شدن در ما موج میزنه دوست داریم ساپورت بپوشیم برامونم مهم نیست که جزء به جزء پامونو نشون میده نفر اول از کنارمون رد میشه و نگامون میکنه
حق داریم،چون حس دیده شدن در ما موج میزنه دوست داریم ساپورت بپوشیم برامونم مهم نیست که جزء به جزء پامونو نشون میده نفر اول از کنارمون رد میشه و نگامون میکنه نفر دوم نگامون میکنه و نفر سوم بعد از نگاهش یه جمله هم بهمون میگه با نفر چهارم هم تماس تلفنی برقرار میشه و ما خوشحال از اینکه دیده شویم روی ابرها در پروازیم بعد با یکی از همین آدم هایی که خوب ما رو دیده و همه زیبایی ها بی چون و چرا تقدیمش شده تمام زندگیمونو می گذرونیم و ما هم بی خیال آبرو و هر چیز دیگه ای به خواسته هایش پاسخ میدیم یا حتی خانمی که دست در دست همسرش که برای یک عمر متعهد مسئولیت در قبال او شده خیلی راحت با چشمش و لبخندش به یاوه گویی های اطرافیانی که قصدی به جز لذت ندارن جواب میده.
چقدر دردناکه…
یه زمانی که حتی بوی اسلام هم زیاد نپیچیده بود راحبه های مسیحی کلیساها،زنان زرتشتی اصیل ایرانی همه حجاب داشتن تا اینکه بوی اسلام پچید.زن مسلمون کسی بود که راه هر هوس بازی رو بسته بود الگو بود.اقلیتی بودند که چادر نداشتند. اما الان چادری ها اقلیت شده اند ما الگوی یهودی و مسیحی شده بودیم زنان محجبون،مردای یاکمون اما حالا همه رسیدیم به این ضرب المثل “هر چه بگند و نمکش می زنند،وای به روزی که بگند و نمک” سوالی که همه از من می پرسن که وقتی همه می پوشن،همه زیبا شدن و اکثریت با ساپورت زیبا شدن چرا من نباشیم؟
جواب این دوستان عزیز رو با یه تحلیل روانشناسی میدم.روانشناسا میگن کسی که به جسمش بیشتر از روحش اهمیت میده و زیبایی های روحی رو نادیده می گیره بعد یه مدت دچار بیماری زخم روح میشه (البته ناگفته نمونه برای اطمینان به مطب یه دکتر اعصاب مشهور هم سر زدم و به درستی گفته ها رسیدم چون دیدم که ۹۰ درصد از خانمهایی که به دکتر مراجعه می کنند بی حجاب هستندو ۹۰ درصد اونها دوستای ساپورت پوش) روح خواستار تعالیه خواستار بنده واقعی خدا بودن ولی جسم خلاف دستور روح عمل می کنه و تبدیل به یه مترسک میشه”روح زخم میخوره”روح خواستار بیشتر فهمیدنه و مطالعه.
ولی جسم داره توی وایبر و وی چت و واتس اپ واسه بقیه پی ام هایی که اکثرشون بی محتواست میزاره و لبخند رضایت میزنه و از لایک های زیادی که واسش زدن تعریف می کنه.
“روح زخم میخوره”آنقدر چشای شوهرش توی مسیر محل کار و خونه سیر شده که دیگه زیبایی هاش قابل دیدن نیست این بار قضاوت به عهده خودت که روح زخم میخوره یا نه؟بعد از یک مدت تبدیل میشه به یه آدم منزوی که ارتباط کلامی خیلی کمی داره و خودشو یه آدم بی هدف می بینه و بالاخره انسانیتش ازش میپرسه،خوب!چی دستگیرت شد؟
جز اینکه در اکثر موارد اون انسانیت زمانی به سراغش میاد که بهای گرونی واسش فروخته .وقتش نیست یه کم به خودمون بیاییم؟گوشهایمون مشکل پیدا کردن یا خودمون نمی خوایم ندای روحمونو بشنویم .بیایم خودمون داروی اعصاب خودمون باشیم.
بیایم تک رنگ جماعت باشیم نه همرنگ جماعت.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تقویم واوقات شرعی
" >اوقات شرعی
//Ashoora.ir|Shohada Beginsوصیت شهدا" >وصیتنامه شهدا

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

مشاوره






آمار مطالب

:: کل مطالب : 599
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 21
:: بازدید هفته : 2533
:: بازدید ماه : 3328
:: بازدید سال : 12371
:: بازدید کلی : 92296

RSS

Powered By
loxblog.Com